۹ پاسخ

من مامان خوبی هستم، ولی کارای خودم و خونه به جای خود، نگهداری و بازی با بچمم بجای خود
نه از خودم میزنم که به بچه برسم، نه از بچه میزنم که به خودم برسم
هرچیزی به اندازش نه میشم یه مامان فداکار که فردا نتونم از بچم دل بکنم، نتونم ازاد بزارمش بره دنبال علاقش
نه اونقدی بی مهری میکنم که یکم بزرگتر شد ازم فراری باشه

چقدر بی صفت و نامردن چقدر غیر انسانن. اونوقت من هنوزم بابت اینکه بچم سینمو نگرفت شیرم خشک شد گریه میکنم و احساس میکنم بدن من باعث شد مادر بی کفایتی باشم. الان که شیرخشک میدم ساعت هشدار میزارم که ۵ دیقه هم بچم گرسنه نمونه. غصه جوش رو صورتشم میخورم. مظلوم تر از این طفل معصوما مگه هست؟
امیدوارم وقتی بچه ها بزرگ شدن با پدر مادرشون همون رفتاری رو کنن که پدر مادرا تو نوزادی و بچگی باهاشون رفتار کردن. بچه من از دل درد گریه میکنه من انقدر ناراحت میشم معده درد و سر درد و کمر درد میگیرم از بس بهم فشار میاد هی میگم خدایا از الان تا آخر عمرم همه ی دردای بچنو بده به من بچم یه ثانیه هم دردی نداشته باشه

اونوقت یکی مثل من که از جووونم میگذرم براشون و تمام وقتمو گذاشتم واسشون تا کمبودی احساس نکنن کوچه رو شیر میدم میذارم کنار بدو بدو میرم غذا میپزم و دوباره میام واسه پسرم کمی باش بازی میکنم دوباره میام شیر میدم بعدش بدو بدو ظرف بشور و جارو کن و دوباره میام پیش پسرم بغل و بوس و بازی تا احساس تنهایی نکنه

دیوانه خانس رسما🤣🤣

منی ک با کتف دردم شیرخودمو میدم نمیخوره.شیرخشک میذم

آره بخدا 😔

اونوقت من بخدا میرم حموم یا دستشویی گریه میکنم ک تنهاش گذاشتم😭😭😭

و منی ک سر شیر نخوردن بچم انقد دارم حرص میخورم سینمو نمیگیره هرکاری میکنم🥲🥲از ی طرف بخاطر رفلاکس خیلی سخت شیر میخوره و با هرجا مجبورم با قطره چکانی ب زور بدم🥲🥲🥲💔💔💔

ای خدااا😭😭😭

سوال های مرتبط