۱۳ پاسخ

خدا بهت توانایی بده تا بتونی مقاومت کنی وصبر بده تا کناربیای

خیلی سخت ودردناکه 😭💔

سلام سرما خوردگیت بهتر شد
سیما تو اونیکی پسرتو دوست نداری؟ نمیخاییش؟ بجای اینکه غصه بخوری بوی اونو از اینکی پسرت بگیر و مراقب اون باش و خدا رو شکر کن که به غمت ادامه بدی انرژی منفی زیاد میاد سراغت و بد میشه برات

آبجی کالا برگ تا گرفتی؟

😭😭😭💔💔💔💔عزیزدلم اون امانت خداوند بود دوسال دستت که پسش گرفت وااای بخدا که کلمات کم میارن این غم و توصیف کنن الهی که حضرت زینب دستشو بکشه به سینت و قلبت و اروم کنه🙏💔 یا زینب🙏 یا زهرا 🙏کمک این مادر دلسوخته کنید

خدا صبرت بده
اینقدر خودتو اذیت نکن
میدونم سخته ها داغ بچه خیلی سخته ولی عمرش همون قد بوده سرتو بایک چیزی گرم کن ک زیاد فکر نکنی
ب پسرت ک کنارت فکرکن همپاش باش ک اونم اذیت نشه گلم

عزیزم خدا بهت صبر بده خودتو ناراحت نکن فقط بچه شما نبوده خیلیا اینجورین قسمت تا اینجا بوده خودتو ناراحت نکن به پسرت برس به خونه زندگیت به همسرت فکر هیچی نکن غصه نخور میفهمم سخت

عزیزم پیمانه عمرش همین قدربوده،اون پاک اومده پاک رفته،خداداده خودش هم گرفته،ازخدابرات صبرروآرامش میطلبم،سعی کن بری پیش مشاورقطعابهترین راهنمایی هاروبرات میکنه

الهی بمیرم

وای بچتون پر کشید😭الهی خیلی ناراحت شدم سری های قبل تاپیکتو دیده بودم سخته ولی بفکر این بچت باش بهش برس نذار اون ناراحت باشه شجاع باش قسمتش این بوده عزیزم

چون اونجوری که دلت میخواست بهش نرسیدی عذاب وجدان داری

عزیزم زیاد خودتو ناراحت نکن میفهمم چه احساسی داری چون خودمم مادرم ولی تنها چیزی که دست آدم نیست تقدیر و مرگه عمرش همین قدر بوده قسمتش بوده به این فکر کن اگه میموند رنج و عذاب میکشید ذره دره جلو چشات آب میشد هر روز میدیدشو تو هم باهاش آب میشدی راضی باش به رضای خدا

عزیزم زیاد خودتو ناراحت نکن خدا بهت صبر بده واقعا خیلی سخته خودتو مقصر ندون قسمتش اونجوری بود دیگه😔😔😔😭😭😭

ب دلم موند اسمشو صدا بزنم راه رفتنشو ببینم همبازیه داداَ بود اما رفت پر کشید داداششو تنها گذاشت حالا هرجا بره اذیتش میکن از تنهایی 💔

سوال های مرتبط

مامان حیدر مامان حیدر ۴ سالگی
سلام امروز ی فاجعه بزرگ ازسر گذروندم
میدونم شاید انرژی منفی باشه ولی دلم میخوادبهتون بگم
ازوقتیم ک اتفاق افتاده ی لحظه تنهانموندم چون فکرو یاداوری بهش دیوانم میکنه غروب ازکلاسی ک داشتم درحال برگشت بودم ب همراه یکی ازدوستان ک بچشون کوچیکه پسرمو اون خیلی باهام بازی میکنن همش باهم برمیگردیم
دیدم مغازه ای هس بخاری بدون دودکش داره رفتم بپرسم قیمتش چندوچطور
ازاین خاطرم جمع بودک اون همزمان مراقب بچه خودشه مراقب بچه منم هس دیگ وگرنه من بچمو توی مغازه ۳در۳چارچشی مراقبم ب این خانم اطمینان داشتم
نگومراقب نبودواصن براش مهم نبود رف توی مغازه دیگ 😭
بچم همین مسیرک اومدیم روبرمیگرده و پشت ی خانمی میره ک میره
من بعداز دودیقه اومدم بیرون دیدم دم درایستاده میگه بچه ت کو
گفتم ینی چی کو باشمابودا
اون لحظه نفهمیدم چی شد واقعا😭قلبم هزار پاره شد ب معنای واقعی
فقط صداش میزدم نمیدونستم اصن کدوم طرفی برم 😭😭😭
ازکی بپرسم 😭😭😭
حتی نکرد باهام بگرده وایساد نگاهم کرد
منم مث دیونه ها دنبال جیگرگوشه م بودم 😭😭😭😭
بعداز چن ثانیه پسرمو بغل گرفتم الحمدالله
خدا خیربده اون آقائه رو

ولی دیگ من اون ادم میشم ن
پسرم اون بچه قبل میشه ن
😭😭😭
خودم کردم 😭