خدایااااا این مادرشوهرم چرا تو همه کارای سوگند دخالت میکنه
سوگند تب داره پنج دیقه نیست ک بهش استامینوفن دادم
اومده میگه ناهار چیزی نخورده بهش شیر بده گفتم مد نظرمه ولی تازه استامینوفن دادم بزار یکم بگذره
بعد پتو و بالشت سوگندذو برداشته تو مخش کرده ک بیا بخوابیم
گفتم مامان یکم مشغولش کن نخوابه تا شیر بدم بعد بخوابه
الان دوباره اومده شیشه شیر سوگند کجاست😐🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️میگم مامان میگم ک تازه شربت دادم یکم بگذره بعد
اخه گریه میکنه میگم وقتی کردی تومخش معلومه ک گریه میکنه الان هم شیر میخواد هم گریه میکنه ک میخوابم
چرا توهمه چی دخالت میکنن پدرشوهرم بدترازاینه بخدا خسته شدم از دستشون

وای خدا کی دخالت اینا تموم میشه انگار ما که مامانیم هیچی نمیدونم 😑

ببین یعنی فقط میخوان اظهار وجود کنن. تو اگه شیرم میدادی و میخوابوندیش میگفتن شیر نمیخواد الان، خواب نمیخواد الان! من به بچم آب میدم میگن ولش کن آب نمیخواد، نمیدم میگن تشنشه آبش بده! فقط میخوان بگن ما بیشتر میفهمیم از تویی که ۲۴ ساعته مشغول مراقبتی از بچت

اوخ ننه ماشالله

فاطمه خوبی؟؟دخملت خوبه ؟؟تو کی باردار شدی کی خوشگل پسر بور ماشاللهش زایمان کردی؟؟

منم همینطور بخدا دیونم کرده😭😭😭

گلم رژ زده لباش دخترت

عزیزم خدا روشکر کن یه روز میری پیششون برمیگردی حالا به منی فک کن که سه ساله باهاشون داریم زندگی میکنیم و بچم شش ماهشه تو این شش ماه مغزی نمونده واسم از بس تو بچه داریم دخالت میکنن حالا بیا و اعتراض کن ... خیلی نفهمن 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

هی نگو خواهر

باهم زندگی میکنین؟

وای عزیزم چقدر نازه