۳ پاسخ

آخ گفتی منم باشوهرم دعوام شد دیروز اومدم خونه مامانم بهشون چیزی نگفتم امروز انقد دیوونه ام کردا بود که زنگ بزن شوهرت بیاد ناهارهر چی بهونه آوردم قبول نکرد همش گیر میداد چته چرا زنگ نمیزنی چرا ناراحتی چرا استوری غمگین گذاشتی آخرش مجبور شدم بگم دعوا کردیم الان هر چند دقیقه یه نگاه میکنه بع بچع هام وخودم میشینه گریه میکنه منم انقد حرص میخورم حالم بد میشه که چرا گفتم

مادر منم زنگ میزنه کارای خودشو میگه روزمرگیشو میگه بعد میگه سلام برسون دیگه خدافظ میگم لااقل از منم بپرس ببین چیکار میکردم اخه😐😐😂😂😂😂

مامان منم همینجوره از روی دل سوزی میخوان نصیحت کنن منم متنفرم از نصیحت

سوال های مرتبط

مامان نفس و تودلی پسرکم💙 مامان نفس و تودلی پسرکم💙 هفته بیست‌وسوم بارداری
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۴ سالگی
خانوما من تا ب امروز ک دخترم 3سال و 8ماهشه در حد توانم هر چی ک دخترم خاست و اراده کرد رو براش خریدم. از خوراکی بگیر تا اسباب بازی و لباس.. ب قدری که تقریبا هر چن روز درمیون لباس جدید میپوشه میره بیرون یا پارک.. همیشه مرتب و تمیز.. بحدی ک وقتی میریم پارک چن تا از خانوما ک سلام علیک داریم ب دخترم میگن وای چه لباس قشنگی پوشیدی یا میگن چه حوصله ای داری لباس و با گیره مو و عینکش رو باهم ست میکنی اکثرا.. خلاصه خاستم بگم ر این حد رسیدگی دارم بهش حالا در کنار اینا اصلا آدم باج دهنده ای نیستم وقتایی شده دخترم چیزی خاسته و من میگفتم نه و این نه واقعا نه بود اگر گریه کنه بهش میگم با گریه تو من هیچ کاری برات نمیکنم هروقت گریه ت تموم شد باهم صحبت میکنیم.. خیلی وقتا خیلی چیزاشو خودم از رو ذوق خودم براش میگیرم... امروز دخترم و شوهرم باهم رفتن پارک یکی از دوستای دخترم هروقت دخترمو میبینه میگه بریم خوراکی بخریم( همراه مامانمون) امروزم ب دخترم گفت بریم مغازه؟ دخترم ب باباش گفت بریم مغازه و شوهر خنگ من از قضا کارتش رو نبرد و ب دخترم گفت بابا تو خونه کلی خوراکی داری( واقعانم داره هفته پیش رفتیم فروشگاه فقط شاید نزدیک ب یه تومن براش خوراکی های مختلف خریدیم بعد شوهرم از سرکارش نزدیک ب 500هزار براش اسنک خریده آورده) خلاصه شوهرم گفت کلی خوراکی داری یهو دخترم گفت وایسا برم از مامان دوستم بپرسم و دویید رفت گفت: