مامان مهرسا💖👼🏻 مامان مهرسا💖👼🏻 هفته سی‌ونهم بارداری
مامان نیلا مامان نیلا ۳ سالگی
پارت ششم شکیلا گفت ندا. این پسره ول کن نیس زهرا هم معرفی کردم گفته نه اون یکی دیگه هی گفت با گوشی شکیلاا باهاش حرف زدم دیگه شمارمو‌ دادم بهش اینم بگم مسلم دست بردار نبود ها تو کوچمان چند بار رد شد که حالت منو بترسونه خونتون بلدم و فلان می‌امد در مدرسه التماس اخر چند. روزی نبود گفتم دیگه بیخیال شده منم با این یکی حرف میزدم اسمش نیما بود سرد و سر حرف میزدم. باهاش گفت راست بگو‌ قبلا دلت جای بوده گفتم نه باور نکرد هی چندین باری پرسیده بود این هم داشتم حرف میزدم ولی دلم بهش خوش نبود تا این که شریک مسلم که اسمش سعید بود بهم زنگ زد گفت آبجی مسلم حال و روز خوبی ندارع داغون آخرین کادو ولنتاین بود که یه قلب بهش داده بودم هنوزم دارمش گفت همش اونو میکزع گریه می‌کنه تورو خدا ببخشش دوست داره گفتم بره با اونا گفت اشتباه می‌کنی مشتری بودن گفتم مشتری اون طوری هرهر کرکر گفت برا یبارم شده بیا کافه ببینش نرفتم و مسدوش کردم ولی فکرم باز رفت به خاطرات باز حال خرابی ها داشت برام مرور میشد ابن همون قلب ولنتاین هست
مامان جوجه👶💙 مامان جوجه👶💙 هفته سی‌وچهارم بارداری