مامان 🥰🥰🥰🥰🥰🥰 مامان 🥰🥰🥰🥰🥰🥰 هفته بیست‌ویکم بارداری
مامان هاکان مامان هاکان ۷ ماهگی
مامان سه‌تاگل‌دخترم😍 مامان سه‌تاگل‌دخترم😍 ۳ سالگی
۶۱🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰۶۱

کرونا ک اومد دختر بزرگم داشت میرفت پیش دبستانی .شوهرم قبلا ک تصادف کرده بود برای درد پاش دکتر بهش قرص ترامادول داده بود .. دیگ نمی‌خورد تا اینکه چند روز دیدم از توی جیبش قرص در میاره میخوره شک کردم رفتم نگاه کردم دیدم بلع خودشه داره باز میخوره ... مادر بزرگ شوهرم فوت کرد شوهرم با دوتا از داییهامون رفتن شهرستان ... بعد ک برگشتن رفتم خونه داییم داییم منو صدا کردو گفت رفتار شوهرت اصلا عادی نیست نمیدونم چشه چیزی مصرف میکنه یا نه ولی این سه روز کامل نخوابید و رانندگی کرد اصلا عادی نیست ... رانندگیش خیلی ترسناک شده بود سرعت میرفت ... من ب داییم گفتم چیزیش نیست ... رفتارش کامل عوض شده بود عصبی شده بود از من ایراد می‌گرفت از بچها ایراد می‌گرفت.. بهشم چیزی میگفتم میگفت فشار کارم زیاده ... هر روز مارو می‌برد خونه مامانم مامانم میگفت نیاید ولی باز می‌برد مامانمم خب خونه خودش نبود ک نگهبان باغ بودن صاحب باغ ناراحت میشد .... من ب امید گوش زد میکردم بعضی وقتا ک تو داری یکارایی میکنی نمیدونم چت شده ولی دیگ تمومش کن ... ولی ب حرفم گوش نمی‌داد بدتر سرم داد بیداد میکرد