مامان 💞هانا💫👶 مامان 💞هانا💫👶 ۱۴ ماهگی
مامان سه‌تاگل‌دخترم😍 مامان سه‌تاگل‌دخترم😍 ۳ سالگی
۴۳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳۴۳

خب حالا من ک آنقدر حساس بودم حامله شده بودم وای وای پدره همه درومد چقدر کتاب خوانده بودم در مورده بارداری ک این چیزارو نخورم اینچیزارو بخورم خیلی حساس بودم ... حالا عمم ک زن داییم بود هم باردار بود ۷ ماهش بود و خواهر شوهرم ۶ ماهش بود اون شهرستان بود خلاصه من رفتم خونه مامانم چند وقت گذشت من نمیتونستم هیچی بخورم هر سری ک میترسیدم میگفتم الان بچم میوفته ن من این غذا رو نمی‌خورم برای بچم خوب نیست ... فقط بستنی میخوردم کشک بادمجون وای یبار هوس خوش گوشت کردم شوهرم برام نخرید مامانم خرید کلی خوردم 😄😄 خب کم کم یخچال مامانم رفت حیاط اجاق گازش رفت حیاط از همشون بدم میومد ... همه بو میدادن رسید وقتی ک میری میگن بچه چیه تمام ازمایشارو میگیرن .... رفتم اونجا کلی شکمممو فشار دادن میگفتن بچت تکون نمیخوره باید گردنشو ببینیم ولی تکون نمیخوره گفت بچت دختره خیلی خوشحال شدیم ... اونروز خیلی خسته شده بودم رفتیم خونه خودمون مامانمینا ماشین داشتن با اونا رفتیم ما ماشین نداشتیم دکتر گفت کیست داری یا بچت میوفته یا کیستت .. شب مامانمینا رفتن منم رفتم دسشویی تا بیام بخوابم که توی دسشویی لکه دیدم جیغ کشیدم ....