مامان علیهان🐣 مامان علیهان🐣 ۱۵ ماهگی
مامان گندمک مامان گندمک ۱ سالگی
مامان لیانا مامان لیانا ۲ سالگی
سلام مامانا خوبین ی کم طولانیه ولی اونایی ک خوندن حتما نظرشون رو بگن جای من باشن چ عکس العملی دارند . من حامله ک بودم شوهرم با مادرش دعواش شده بود منم بی خبرمنم مسافرت بودم وقتی برگشتم مامانش فورا پرید ب من اتفاقای ک افتاده بود رو گفت و دستم گرفت ب بهانه تعریف کردن ب حالت عصبی دستم رو فشار داد منم دیدم انگار میخواد بهم حمله کنه زنگ زدم شوهرم گفتم بیا ببین مامانت چشه تا شوهرم اومد هم مامانش با سر و صدا برگشت بهمون گفت انشالله بچه تون فلج دنیا بیاد خودتم به زایمان نرسی سر زا بری اینجوری ک گفت شوهرم ناراحت شد در رو باز کرد گفت برو بیرون از خونه بیرونش کرد دیگه همدیگه ندیدیم نه برای زایمان اومدن نه برای دیدن دخترم تا الان ک سه سالشه دخترم . مادر شوهرم برای عید فطر زنگ زده بود ک بیاید و این چیزا منم گفتم بخاطر احترام شوهرم برم بعد چند روز تاخیر رفتیم . روز اول چیزی نگفت بگو بخند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده ولی بهر دوم ک منو دید برگشته بود گفته بود دخترشم مث مامانشه انگار سگه جیغ جیغووه. منم هیچ حرفی نزدم گفتم بذار بعد سه سال شوهرم رفته خونه باباش حرف نزنم . اما دوباره دیروز ک لیانا دخترم تنها رفته بود خونشون بدون من باباباش رفته بود ب لیانا یاد داده بود ک مامانت منم مامان لیلا مامانت نیس منم مامانت . بعد شب ک رفتم نون براشون خریده بودیم ببریم تا پا گذاشتم توی حیاط برگشت گفت لیانا گفته من مامان لیلا نمیخوام تو مامانمی .ناگفته نماند ک لیانا کلا هر کسی نمیشناسه بهش میگه خاله ب مادرشوهرمم میگفت خاله از عید فطر ک دیدش حالا دیشب تا حالا ناراحتم نمیدونم چ جوری ب شوهرم بگم کمتر رفت و امد کنیم
مامان نیکان مامان نیکان ۱ سالگی
مامان روژان مامان روژان ۲ سالگی