مامان محمد کوچولو مامان محمد کوچولو ۲ سالگی
سلام اینقدر ذهنم درگیر خوابم نمیبره از دیشب تا الان بیدارم خونه ام کنار خونه مادرم دوشب پیش برا خواهرم خواستگاراومده ب من هچی نگفتن الان پاشدم برم بیرون سرویس دیدم اول صبح لباس پوشیدن اماده دارن میرن ازمایش خون جالب اینه اون دوتاخواهرم خبرکردن منو نه اصلا به روی خودشون نمیارن مادرم بامنوشوهرم قهر کرده بخاطره اینکه ۵سال پیش یه زمین از برادرم ک فوت شده رو زنش ب فروش گذاشته بود مادرم ب ما گفت جااینکه غریبه بخره خودتو پول بدید ب اندازه پولتون زمین میدم الان بعد ۵ سال ماگفتیم خب جدا کن اندازه یه در مغازه بهمون بده میگ پولتون اندازه مغازه ای نمیشده شوهرمم گفت من طلاهازنم فروختم کارت راه انتدخته خودت ک چیزی نمیگی بعد ۵سال الانم میگی نمیدم مادرم ناراحت شد ک منت سرم گذاشتیم گفته از ته دلم رفتن مارو میبینه روشومیکنه انور همه خوهرارم با برادرم جز یه خواهرم ک اونم مث من پول داده بود همین قضیه اش باهامون قهرن کاش خونم اینجا نبود حدااقل کمتر دلم میگرفت
مامان آوینا ❤️ مامان آوینا ❤️ ۱۳ ماهگی