مامان فندق👼 مامان فندق👼 ۱۵ ماهگی
پارت ۳۶
از کلاس تعطیل شدم زنگ زدم بابام بیاد سراغم گفت ماشینم خراب شده الان زنگ میزنم مصطفی بیاد گفتم نه خودم با دوستم میام گفت پیشمه الان راه میوفته ای خدا بکشتش منتظر بودم بیاد دیدم سریع اومد قبل از این که بیاد گرسنم بود ساندویچ و نوشابه ایی برا خودم گرفته بودم گدا پول نداشت برا خودش بگیره نصف مال من و خورد ساعت ۵ بود داشت هوا تاریک میشد نزدیک خونه بودیم دیدم دور زد خیلی دور شد گفتم کجا میری گفت بریم دوری بزنیم زوده هنوز گفتم نه خستم برو خونه منتظرم هستن گفت نخ به بابات گفتم گفته عیب نداره ای خدا دیگه هیچی نگفتم دیدم هی رفت جای خیلی پرتی بود فقط کوه و بیابون بود رفت تو جاده خاکی تاریک حتی جن هم اونجا نمیومد گفت برو عقب گفتم چی میگی گفت زود باش کارت دارم بزور رفتم عقب دیدم اونم اومد شلوار و در آورد گفت پشت کن جیغ زدم گفتم نمی خوام گریه کردم التماسش کردم قبول نکرد خدا ازش نگذره از پشت بزور باهام رابطه برقرار کرد خیر نبینه فقط گریه میکردم و التماسش که نکنه دیدم صدا آدمی اومد خدا نجاتم داد مردی بود داشت رد میشد انگار فرشته نجات من بود اونم سریع شلوار و پوشید منم خودم و سریع جمع کردم رفتیم تا خونه گریه کردم ازش متنفر بودم حالم ازش بهم‌می خورد رفتم خونه سریع دوش گرفتم دوس داشتم خودم و بکشم افتادم پا جا نماز از خدا التماس کردم نجاتم بده نمی خواستمش واقعا بدم ازش میومد
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ سالگی
دوران خوبی نیست توتایمی که زندگی میکنیم به قول خودمون گرگ دوربر مردا زیاده تاحالا به دخترا باس میگفتیم مراقب گرگا باش ولی الان گرگ دور بر شوهرامون زیاد شده دلم میخاست برای شوهرم همیشه یه خوشکل موشکل و تر و تازه و ناز و دلبر باشم که چشمش جایی نره البته که اینجور پسرس نیست که چشمش جایی بره و خداکنه که همنیجوری بمونه تاتهش حتی اونایی توخیابون میبینیم با وضع افتضاح سرشو میندازه پایین نگاه نمیکنه و خیلی مراقب منه که کسی بهم متلک بگه و... جرش میده یه بار یه نفرو میخواست بکشه چیزی همراش نبود سویچ ماشینش رو جوری گرفته بود لای انگشتاش که اونی که به من حرف زده رو ببینه بزنه تو شاهرگ گرذنش خیلی غیرتی و ناموس پرسته..... خلاصه که تصمیم گرفتم از خودم براش یه داف بسازم توخونه شروع شد کارم...... لاغر شدم از شهریور تاالان 30 کیلیو کم کردم به قول خودش سکسی شدم براش.... 12 روز پیش هم دماغمو عمل کردم براش... دلم میخاد لبام چشام ابروهذم لیفت کنم پروتز کنم.... ولی شوهرم میگه من روز اول چشمات رو دیدم عاشقشون شدم و هنوز عاشق چشماتم لبات رو خیلی دوس دارم تروخدا اینارو عوضشون نکن..... بنظرتون دست بهشون نزنم؟ اخه دلم میخاد همه جوره به خودم برسم بخاطرش... خیلی عزیزه برام خیلی دوسش دارم خیلی مهربونه بخاطرش هرکاری میکنم.... عکس لبام میدم بگین بنظرتون تزریق کنم چیزی یانه..... بینیمو نیمه فانتزی عمل کردم
مامان 🧒❤fandog❤🧒 مامان 🧒❤fandog❤🧒 ۱ سالگی