مامان عرفان جانم 😍 مامان عرفان جانم 😍 ۳ سالگی
چطورین گلای تو خونه
من ی هفته هست مادرشوهرم برای بار اولش اومده خونمون، راهشون به ما دوره، همیشه ما میرفتیم، خلاصه شوهرم قبل اومدنش فرمودن عصبانیت، غرغر الکی، داد زدن سر عرفان و... رو بزار برا بعد رفتنش، اصلا دوست ندارم فکر کنن ادم عصبی هستی یا اینکه فکر کنن من زن بدی گرفتم، از اشپزی و پذیرایی هم بهش برس حسابی، چون من همیشه میرم اونجا تو نیستی کلی به، زن داداش هام و اجی ها و مامام پز تورو میدم که خانومم کدبانو😂🤦🏻‍♀️البته هستی ولی تنبلی نکن غذات سر وقت اماده کن و همشم غذای خوبی بپز، که نگن خانومش بی محلمون کرد، خودم قلبا مادرشو دوست دارم تا حد پارگی پذیرایی کردم و میکنم، یعنی همش من تو اشپزخونم، این یه هفته دوبار شاید خودمو تو اینه دیدم، قیمه بپز، قورمع بپز، چند مدل سالاد و ترشی و سبزی و، دوغ نوشابه بیار ببر، دم به ثانیه چایی بیار ببر، میوه که روزی ۵بار، کیک بپز، شیرموز درست کن، به اضافه عرفااااان خان، تمیزی خونه، لباس شستن و.... یعنی پارهه پوره ام پریودم هستم سه روزه
بعد امروز صحبت شد سر زن گرفتن، شوهرم ب داداشش گفت زن نگیرییی هااااا😑😳عمرا قبول نکنی، زن گرفتن بدبختیه، حالا اگه هم خواستی بگیری حسابی دقت کن زنی نگیری ک غر بزنه🙄همه این حرفاشم صورتش اینجوری بود🫤🫤یعنی خیلی خودمو کنترل کردم جیغ نزدم، بعد ی رب گفت البته زن من زن نی که فرشتس، تموم عیاره خدا برام نگهش داره، اگه لال میشد درستش نمیکرد خیلی بهتر بود، منم بهش گفتم زحمت نکش نمیخواد جمعش کنی و پاشدم رفتم اشپزخونه، یعنی از مرد بی نسبت تر فقط باباشونه که تخمشون رو کاشته😬😬😬