چطورین گلای تو خونه
من ی هفته هست مادرشوهرم برای بار اولش اومده خونمون، راهشون به ما دوره، همیشه ما میرفتیم، خلاصه شوهرم قبل اومدنش فرمودن عصبانیت، غرغر الکی، داد زدن سر عرفان و... رو بزار برا بعد رفتنش، اصلا دوست ندارم فکر کنن ادم عصبی هستی یا اینکه فکر کنن من زن بدی گرفتم، از اشپزی و پذیرایی هم بهش برس حسابی، چون من همیشه میرم اونجا تو نیستی کلی به، زن داداش هام و اجی ها و مامام پز تورو میدم که خانومم کدبانو😂🤦🏻‍♀️البته هستی ولی تنبلی نکن غذات سر وقت اماده کن و همشم غذای خوبی بپز، که نگن خانومش بی محلمون کرد، خودم قلبا مادرشو دوست دارم تا حد پارگی پذیرایی کردم و میکنم، یعنی همش من تو اشپزخونم، این یه هفته دوبار شاید خودمو تو اینه دیدم، قیمه بپز، قورمع بپز، چند مدل سالاد و ترشی و سبزی و، دوغ نوشابه بیار ببر، دم به ثانیه چایی بیار ببر، میوه که روزی ۵بار، کیک بپز، شیرموز درست کن، به اضافه عرفااااان خان، تمیزی خونه، لباس شستن و.... یعنی پارهه پوره ام پریودم هستم سه روزه
بعد امروز صحبت شد سر زن گرفتن، شوهرم ب داداشش گفت زن نگیرییی هااااا😑😳عمرا قبول نکنی، زن گرفتن بدبختیه، حالا اگه هم خواستی بگیری حسابی دقت کن زنی نگیری ک غر بزنه🙄همه این حرفاشم صورتش اینجوری بود🫤🫤یعنی خیلی خودمو کنترل کردم جیغ نزدم، بعد ی رب گفت البته زن من زن نی که فرشتس، تموم عیاره خدا برام نگهش داره، اگه لال میشد درستش نمیکرد خیلی بهتر بود، منم بهش گفتم زحمت نکش نمیخواد جمعش کنی و پاشدم رفتم اشپزخونه، یعنی از مرد بی نسبت تر فقط باباشونه که تخمشون رو کاشته😬😬😬

تصویر
۱۰ پاسخ

چی بگم خواهر فقط حرص نخور خودت و داغون می‌کنی واقعا ارزش ندارن

کارت زار شده رفیق😨خسته نباشی و خدا صبرت بدههه

من از حرفاش که میگفت تعریفتو کردم اینکارو کن اونکارو کن این حسو گرفتم که خواسته گولت بزنه که تو حسابی به مادرش برسی😑

بگو نه به اون نصیحت کردن هات نه به این تعریف تمجیدت
حداقل بگو خدا کنه یکی مثل زن من گیرت بیاد لذت ببری از زندگی

خداقوت گلم

ای بابا پس حسابی کارت زاره😬😬خسته نباشی واقعا

باید حرش میدادی همون وسط😬😬😂

ای من ده ساله مادرشوهرم اویزونمونه درکت میکنم

چطوری پاااااره جا من بودی هروز پذیرایی میکردی چی میگفتییی کسی قدرم ندونه🤢

خسته نباشی عزیزم
چجوری اشنا شدین عزیزم که شهراتون دوره از هم
منوشوهرمم شهرامون خیلی از هم دوره تاحالا مادرشوهرم نیومده ماهرسال میریم خواهرش برادرش یبار اومده فامیلاشون یبار اومدن پدرشوهرمم قبل فوتش یبار
امسال قراربود مادرشوهرم بیاد که نشد

توی عمل خودتو نشون دادی. مردها حرف زیاد میزنن ولش کن.
خدا قوت♥️

سوال های مرتبط

مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
سلام عشقا خوبید؟؟ روز گل پسرای گهواره مبارک تنشون سالم و لبشون خندون باشه ، شاهد موفقیتاشون باشید🥰😍
هفته پیش که پست گذاشتم چند ساعت بعدش یه تصادف وحشتناک داشتیم خودم که حسابی داغون شدم 🫠 فقط خدا آرتا رو برامون مثل گل نگهداشت خدایا شکرت 😍 من و همسرم از ناحیه کمر صدمه دیدیم سر من ضربه بدی خورد که تا دیروز درگیر دکتر بودم خداروشکر بهترم ولی دست راستم تاندومش کشیده شد و درد خیلی بدی دارم🥲 و مقصر هم ۲۰۶ بود که از سمت راست یهو با یه سرعتی پیچید جلوی ما که از دوربرگردون دور بزنه ، یه آقای مسن و بشدت عصبی بود که به همسرم میگفت بزار پسرام بیان تو رو قیمه قیمه کنن، نمیدونم تو حالت درد و خونریزی سرم یهو سرش فریاد کشیدم😐( خودم از حرکتم ناراحتم) فقط بهش گفتم اگه بچم چیزیش شده باشه زنده ت نمیزارم که ایشون ساکت شد، بعد دوتا پسراش زودتر از مامور و آمبولانس رسیدن، که پسرش کلی امد عذرخواهی کرد و با پدرشون بحث که این چه کاری بود چرا اینجوری رانندگی میکنی، به هرحال ما رفتیم بیمارستان هفته ای پر از درد و تنهایی رو گذروندیم🌹 ،ولی  عقب افتادم از برنامه ریزیام حتی نتونستم یک صفحه کتاب بخونم و تمام کلاسام عقب افتاد این هفته هم باید استراحت کنم ، آرتا رو هم نتونستم کلاس ببرم بچم هی بی تابی میکنه، قدر سلامتیتون رو بدونید خوشگلای من، همیشه شاد باشید 🥰🌹😍
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
سلام
ما پریروز خانه بازی بودیم
هنوز تو شوکم، امیدوارم خدا بهمون عقل درست حسابی بده تا در امان باشیم
منو پسرم داشتیم بازی میکردیم که یک گروه ۵ نفره مادر با بچه‌های یک و نیم ساله و دوساله تشریف آوردن که ای کاش تشریف نمیاوردن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

یکیشون با همسرش اومده بود که در واقع مثل خواجه حرمسرا بود

جریان از اینجا شروع شد که منو راد تو اتاق ماسه بازی بودیم که این زن و شوهر با بچه‌شون اومدن و بچه رو گذاشتن داخل ماسه‌ها و منم سرگرم بازی و فیلم گرفتن از پسرم که یه لحظه سرمو بالا گرفتم که دیدم این زوج دارن همو بصورت عجیبی ماساژ میدن😂🫣
خیلی انتحاری بچمو زدم زیر بغلمو بردم یه اتاق دیگه
اونجا داشتیم بازی میکردیم که یکی از مامانا ازم پرسید اینجا محیطش خوبه؟
براش توضیح دادم که خانه‌های بازی اطراف این امکاناتو نداره بعد پرسید شما همیشه میاین اینجا که یهو اون آقا اومد بعد نمیدونم چرا به این خانومه گفتم همسرتون کارتون داره
که بعد از صحبتهاشون و مکالمه بسیار بسیار عجیبشون و رفتن یارو، خانومه خندیدو گفت نننننه دوست پسرمه🫢🫣
خلاصه
دوباره بچمو زدم زیر بغلمو رفتم تویه اتاق دیگه که تنها باشیم

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که آقاهه اومد داخل اتاق، می‌خواست سر حرفو باز کنه که من پاشدم یجورایی هم عصبانی و هم وحشت زده بودم تو این محیط!!! ماله بچه‌هاست!!!
رفتم کتری برقی رو برداشتم به پسرم گفتم دکمه‌اشو بزنی صدای آب جوش میده
که زل زده بود بهمون، سلام کرد گفت میتونم وقتتونو بگیرم، گفتم نه
مامان سانای مامان سانای ۳ سالگی
الان یهو یادم افتاد جای من بودین چیکار میکردین من الان 6ساله ازدواج کردم یه دختر سه ساله دارم از همون روز اول شوهرم پیشم نمبخابید حتی بغلمم نمیکرد حتی بوسیدن نه، 5ماه طول کشید تا تونستم رابطه برقرار کنم چون خودم ترس داشتم اینم یه ادم بی احساس فک کن به راست میرفت خشک خشک نمیشد، بعدا فهمیدم اصلا من پرده بکارتم ارتجاعی بوده سخت نبوده، شوهرم یه مرد عوضی که به خودش زحمت یه معاشقه هم نمیداد، یعنی من یه زجری کشیدم تو اون مدت از بچه دار شدنمون نگم که باز این خدا لعنتش کنه واریکوسل داشت عمل کرد دکتر گفته بود باید یک دو میان رابطه داشته باشین ولی شوهرم رعایت نمیکرد اینم باز 6ماه اسیر شدم فقط بخاطر بچه، بعدش که بچه دار شدم دیگ خودمم سرد سرد شدم یعنی نسبت به شوهرم سرد شدم شاید اگ ی ادم دیگ بود اینجوری نمیشدم، الان به نظرتون دیگ چه فایده داره پیشم بخابه یا رابطه داشته باشیم دیگ روزای گذشته مگه جبران میشه منم عادت کردم به اینکه نیاز به محبت نداشته باشم، شما تو موقیت من بودین چیکار میکردین طلاق میگرفتین؟ یا چطوری زندگی میکردین
مامان آوا مامان آوا ۳ سالگی
سلام عزیزان، میگم من باید چیکار کنم؟؟
اکه کسی بیاد خونمون آوا با گریه و جیغ طرف رو رو از خونمون بیرون میکنه
حتی با باباش درست ارتباط نمیگیره مثلاً سرشب بابا بد آخر شب بابا خوب ، با اینکه باباش خیلی دوسش داره، همش میگه نه نه نه نه
یهو رو ی چیزی کیلیک میکنه و کوتاه نمیاد مثلا امروز خونه رو داشتم جارو می‌کشیدم همش گریه میکرد می‌گفت خاموشش کن تمیز نکن، من میخوام کثیف باشه چرا مرتب میکنی.... یعنی یکساعت همین کارش بود با اینکه من کار خودمو مردم تموم شده بود ولی اون کوتاه نمیومد
موندم چیکارش کنم؟؟
باباش امشب میگه ببرش مشاور
یعنی درست نمیشه یعنی مقتضای سنش هست یا نه

نظر شما چیه؟؟

البته با اینکه همه دنیاش فقط من همش چسبیده خودم هست حتی اگه عصبانی بشه منو هم میزنه
الان چاره چیه ؟؟
باید چجور رفتارکنم؟
بیشتر اوقات هم با داد باهامون حرف میزنه
با اینکه توی خونه ما منو باباش نه دعوایی نه خرفی هیچی ما کاملا آروم هستیم
و اینکه پسر همسایه که همسنش هست اون خیلی جیغ و داد میکنه میشه غز اون یاد گرفته باشه؟؟