۶ پاسخ

اینکه اذییت میشید و نمیخواید رفت و امد کنید درسته ولی چرا سلام علیک نمیکنید
من با کسی که دعوامم شده باشه اشتی کردم ولی هرجا ببینمش سلام علیک میکنیم ولی دیکه رفت و امد خیر
شما که اینجور که بیان کردین دعوا هم نکردین پس وقتی شما سلام نمیکنی اونم اینجوری برداشت میکنه که بهش اهمیت ندادی

به نظر من خیلی زشته به جاری و برادرشوعرت سلام نمیکنی
مادرشوهر من و جاریش باهم قهرن جاریش هرجا مادرشوهرم میبینه و سلام نمیکنه و پشتش میکنه به نظرم خیلی کار زشتی به نظر میاد منم که به جاریش سلام میکنم جاریه به زور جواب سلامم میده مادرشوهرم دعوام میکنه چرا سلامش میکنی
میگم روم نمیشه ازمن بزرگتره سلامش نکنم

عزیزم اصلا عذاب وجدان نداشته باش .‌ خودش دعوا کرده . اگه دیدی سلام می کنند سلام کن . نمی کنند نکن . تو عروسی اونم عروسه . مادرشوهر ، پدرشوهر نیست که احترام دیگه ای داشته باشند .

عزیزم اونا بچن شما چرا و ب خاطر بچه ها رابطه تونو کم میکنید ب نظرم این دفعه تو بهش سلام بده آدم امروز پاشو هر جا بزاره فردا بچه اش پا شو همونجا میزاره

عزيزم بچه ها نبايد قاطي بشن هم خونن ياد ميگيرن بجاي پدر شوهرت خودت بگو به دخترت تا جاريتم ياد بگيره و اين كه چرا قطع رابطه ارتباط كم كنيد مثلا هفته اي يه بار خونه پدر شوهرت ديگه هفته اي يه بار ميشه همديگرو تحمل كرد كه بعدشم دعوا نكرديد كه سلام نميكنيد عزيزم به نظرم دخترت رفتار شمارو ياد ميگيره قهر كردن ياد ميگيره فردا با خودت خي ميخواد قهر كنه

دقیقا منم مشکل شمارو دارم گلم یه جور دیگه من میخواستم مادرشوهرم اینارو دعوا کنم به من میگفت دخترشم دعوت کنم حالا جاریم اومده طبقه بالامون اینارو دعوت میکنه مادرشوهر جرأت نداره بگه ماهارو هم دعوت کنه بهشون حد و مرز یاد داده منم الان با جاریم قهرم بااینکه ۱۰سال ازم کوچیکه تو کوچه از بغلم رد شد سلام نکرد اما پیش خواهرشوهرم سلام کرد که مثلا بگه اون خوبه و من بد منم سگ محلش کردم

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ سالگی
#موقت
خواهر شوهرم ۲تا بچه داره اولی دختره۱۳ سالشه تاخیر رشدی داره و مدرسه استثنایی میره کلاس سومه ،دومی پسره ۵ سالشه
احساس میکنم پسرش هم ی علائمی داره اما خودش هر موقع ما رو میبینه بدون اینکه ما چیزی بگیم شروع میکنه حرف زدن میگه پسرم خیلی باهوشه و ازش مطمئنم و...
پسر من ۳ سالشه خیلی فوتبال دوست داره وقتی میره با پسر اون بازی کنه متوجه شدم که اصلا بلد نیست شوت کنه با اینکه ۵ سالشه مامانش میگه به فوتبال علاقه نداره ی چیز دیگه هم اینکه دندونای شیری ش دوران نوزادی سیاه شد و ریخت دقیقا خواهرش هم اینجوری بود ،چند وقت پیش از زبون مادر شوهرم شنیدم که پسرش رو واسه حرف زدن برده دکتر چون واضح حرف نمی زنه
ولی خب خواهر شوهرم با اعتماد بنفس کامل میگه بچه دومش هیچ مشکلی نداره ،خب تا اینجاش به من ربطی نداشت میدونین چی اذیتم میکنه این که هر وقت ما رو میبینه غیر مستقیم میخواد با حرفاش بهم بگه که پسر من مثل دختر اونه ،تمام اطرافیان میتونن ک پسرم مثل بلبل صحبت میکنه هم چیزش به موقع و سر وقت اتفاق افتاده نمیدونم چرا نظر عمش اینه؟ جالب اینه ک پسر من و پسر اون با ۲ سال اختلاف سنی توی یکسال از پوشک گرفته شدن پسرم ۲سال ونیم بود پسر اون ۴ سال
میشه با حرفاتون بهم آرامش بدین؟
مامان نورا مامان نورا ۳ سالگی
سلام دوستان ، من چند وقته از چندتا تجربه بنویسم ولی واقعا وقت نمیکنم اینقدر که مشغله دارم با اینکه شاغل نیستم و خونه دارم ولی شوهرم دیروقت از سر کار میاد و من خیلی دست تنهام و هیچ کس کمک من نیست ، خب بگذریم حالا میخوام درباره افتادن دخترم بگم !
یه شب دخترم روی میز جلو مبلی بازی میکرد نفهمیدم چی شد که قل خورد و افتاد روی زمین و سرش خورد به سرامیک و خیلی گریه کرد ، دیگه شب خوابید و صبح بیدار شد دیدم چشمهاش پف کرده ولی تا شب خوب شدن ، باز سه هفته بعد جمعه رفته بودیم بیرون که وقتی برگشتیم دیدم کل آشپزخونه رو آب برداشته و آب قطع کن لباسشویی خراب شده و لباسشویی پر آب شده و ریخته بیرون ، دیگه تصمیم گرفتم هر وقت ساعات طولانی برم بیرون ، آب رو ببندم ، خلاصه فرش رو جمع کردم و مشغول طی زدن بودم که دخترم با دو اومد تو آشپزخونه و سر خورد و با پشت سر خورد زمین ولی سرش چیزی نشد ، فرداش که از خواب بیدار شد دیدم چشمهاش پف کرده ، بعد اینجا فهمیدم که پف کردن چشم ناشی از ضربه سر هست ،، ظهر هم شروع به استفراغ کرد ، بردم سی تی اسکن که خوشبختانه مشکلی نبود و داروی تهوع بهش دادن ،که خدارو شکر خوب شد ، خواستم بگم اتفاق یه لحظه میوفته وقتی زمین خیسه حتما حتما از ورود کوچولوهاتون جلوگیری کنید
مامان جوجه طلایی🐥 مامان جوجه طلایی🐥 ۳ سالگی
سلام خانما
من چیکار کنم که بتونم از حق خودمو بچم دفاع کنم یعنی هروقت یادش میوفتم میخوام سرمو بزنم به دیوار
دیروز با دوستم و بچش رفتیم پارک دختر اون بزرگتره من و دوستم یه نیمکت خیلی نزدیک به زمین بازی نشستیم بچه ها برن بازی کنن چشمم به بچم بود دیدم وایستادن تو صف تاب تا نوبتشون بشه یهو دیدم یه خانمه دوقلو داشت با رفتار بد نه ها با مهربونی به بچه ها گفت بچه های من باید باهم سوار بشن بزارید اینا باهم سوار بشن زود پیادشون میکنم یهو دیدم دخترم همینجوری داره با حالت قهر تاز پارک میره بیرون بلندشدم بغلش کردم بغضش ترکید همینجوری آروم اشک میریخت بردمش کنار تاب ولی روم نشد به اون خانمه بگم نوبت بچه من بود فقط داشتم به دختر خودم میگفتم نی نی ها دوقلو هستن و دوست دارن باهم سوار شن مرسی انقدر مهربونی اجازه دادی ولی دخترم گریه میکرد همینجوری بابای بچه ها دید مارو به بچه هاش گفت بسه دیگه پیاده بشین نوبت خانم کوچولوئه ولی مامان بچه ها با اعتماد بنفس گفت نه بچه ها باید ۵ دقیقه بازی کنن الان ۳ دقیقه ازش مونده باز باباشون گفت خوبه دیگه خانمه گفت نه هنوز ۱ دقیقش مونده 😳 من چرا مثل مادر اون بچه ها نیستم اخه دلم برای بچم میسوزه که مادری مثل من داره