مامان هاکانم مامان هاکانم ۴ سالگی
دیروز تاپیکی گذاشتم که دخترم گفته بود مامانم دختر همسایه مون که. باهم رفت و آمد داریم پسر عموم از روی دانایی یا نادانی بهش پیامک داده و مادرش فهمیده و اومده مدرسه. و جریان رو به مدرسه گفته و ناظم اومد و تهدید کرد منو این دختر حق هیچ حرفی باهم نداریم
قضاوت نکردم زود‌و زنگ زدم مادر این دختر خانم ‌ و اومد خونه و باهاش حرف زدم گفتم جریان چیه گفت دخترت چی گفته منم گفتم دخترم گفته پسر عمویش از روی نادانی یا دانایی پیام به دختر تو داده و دختر تو هم پای پیامش نشسته و حرف زده و تو بهشون فهمیدی گفت. خون از چشمهامون می اومد وقتی پیامهای رو شوهرم و پسرم دیدن میخواستن با چاقو و اسلحه بیان دم در خونتون من و دختر بزرگم نداشتیم چون باهم ارتباط داریم زشت بود و غیره ولی دخترت دروغ میگه بنابر اطلاعاتی که دخترم گفته دختر تو به دختر من و چهار نفر دیگه از دوستانش گفته پسر عموم منو کات کرده بهش پیام بدین و ببینم. با شما دوست میشه و چرا منو ول کرده از حرص عصبانیت میلرزیدم به خودم گفتم یعنی چی. دختر من با پسر عموش امکان نداره اون پسر عین پسر خودم هستش و دخترم هم حد و مرز خودش رو میشناسه گفتم تو پیام دختر منو دیدی که به دختر تو شماره پسر عموش رو داده باشه گفت اره