مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
پارسال برای زنداداشم به درخواست خودش شیره انگور برام فرستاد فروختم حتی یه دونه اش مونده بود خودم برداشتم از و بهش پولشو یه جا زدم ،،، بعد یه بار بهم گفت میتونی برام برگ بفروشی ؟ گفتم باشه ،،، ۵۲ کیلو براش برگ فروختم دوباره ۱۶ کیلو برگ سفارش دادن بهش گفتم با اینکه چند تا از مشتری ها نسیه بردن خودم از حساب خودم ۸ میلیون به حسابش پول زدم ،،، برای من جز درد سر نداشت فقط تو هر کیلو ۲۰ تومن بعنوان سود برای خودم برداشتم ،،، دیروز می‌گفت بادرشم بفروشیم تو فصلش گفتم باشه ،،، بعد گفت هر بطری ۱۸۰ تومن میدم گفتم مناسب بده همه میخرن..... تو دیوار نگاه کردم هر بطری ۱۰۰ تومن بود قبول نکرد گفت اونجوری مفت میدم ... خلاصه اینکه پیام داده حالا بابام و شوهرم بخاطر برگها منو دعوا کردن .... ناراحت شدم یه جوری شدم بهش گفتم باشه کمی بهت بدهی دارم اونو هم سرمایه میزنم دیگه تموم ..... این همه محبت کردم آخرش بهم برگشت گفت بابام منو بخاطر برگها دعوا کرده ،،، ناراحت شدم ..... من فقط میخواستم بهش محبت کنم .... 😔😔😔😔
حس میکنم زیادی خوبی میکنم خواستم براش بنویسم اگه اذیتت کردم منو ببخش دیگه بیخیال شدم.