مامان گردو مامان گردو هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان ۳ فسقلی مامان ۳ فسقلی ۲ سالگی
مامان رادمان💙 مامان رادمان💙 ۲ ماهگی
کار من فقط شده بود نظافت و به شوهرمو بچه ها رسیدن. شوهرمم تو مغازه مشغول. یروز به من گفت میخوام تابلو معرق بخرم برو انتخاب کن خانومه گفتم باشه. آدرس داد با دخترا سه تایی رفتیم. رفتم دیدم یه خانومیه که داماد داره و یه پسر تقریبا9 ساله. کارش معرق کاری بود هم سفارش میگرفت هم آموزش میداد. این خانم شوهرشو از خونه انداخته بیرون که چرا سرکار نمیری. شوهرشم رفته بود پی خودش. خونش پراز تابلوهای خوشگل بود من یکی انتخاب کردم گفت نه شوهرت گفته این دوتا. متوجه شدم که قبلا انتخاب شده فقط من مهره ای بودم که راحت تر بتونن ارتباط بگیرن. ناامیدتر و افسرده تر برگشتم خونه. شب شوهرم گفت دیدی خونشو دیدی زنه چقدر به خودش میرسه و کلی از اون تعریف کرد و منو تحقیر. من بیشتر شکستم یعنی اونقدری که حرفای شوهرم رو من تاثیر بد گذاشت افسردگی این تاثیرو نزاشته بود. ماه رمضون بود بااینکه شوهرم روزه نمیگرفت ولی من هرشب براش افطاری اماده میکردم و میبردم مغازه. یروز دخترارو برده بودم پارک نزدیک خونه که بودم افطار شد بدو بدو اومدم مغازه که بگم الان افطاری میارم دیدم به به یه سینی غذا سوپ و سبزی خوردنو قرمه سبزی اوردن براش گفتم کی اورده گفت خانم فلانی. همون معرق کاره
مامان بچهام نبض دلم مامان بچهام نبض دلم ۱ سالگی