۴ پاسخ

آخی عزیزم
انشالله که هرقدمش پرازخیروبرکت باشه وزودتر خوب بشین🌹🌹

مبارکت باشه ان شالله که زود مرخص بشید برید خونه

قدم نورسیده مبارک عزیزم انشالله که ب زودی مرخص بشه برید خونه

خیلی ساعت نگه راشتن

سوال های مرتبط

مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان افرا مامان افرا ۹ ماهگی
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت دو
من تا ۸ابان دردام منظم نمیشد دیگه قسمت شد با پای خودم برم بیمارستان و بستری شدم اونجا بهم گفتن تازه یک سانتی 😭از امپول فشار خیلی میترسیدم اومدن امپول رو شروع کردن از ۴قطره تزریق کردن اولش یه دردای ریز پریودی داشتم گفتم خوبه دیگه میتونم درحد درد پریودی تحمل کنم ساعت یازده امپول شروع شد تا ساعت سه دردام شداندازه درد پریودی ولی دریغ از یه پیشرفت خوب چندبار با درخواست خودم معاینه شدم اما هیچ تاثیری نداشت تا ساعت سه نیم فهمیدن دوسانت وکیسه اب نشتی داره زنگ زدن دکترم اونم گفت کیسه ابو بزنید کیسه ابو زدن و امپول فشار شد ۸ قطره دردا منظم شد بعد زنگ زدم ماما همراهم اومد دردا زیاد شدن ولی قابل تحمل همش میگفتم در این حد باشه تحمل میکنم تا شد ساعت ۶ معاینه کردن هنوز همون دوسانت بودم 😭نا امید شده بودم ورزشارو بیشتر کردیم ساعت ۶رب دردای وحشناک شروع شد غیر قابل تحمل بودن نمیدونستم بشینم پاشم راه برم اصلا چیکارر کنم فقط درد درد درد درد از کمرم میزد تو لگن میزد تو شکم تو مثانه دردامنظم بودن وشدتش فوق العاده زیاد شده بود همش به ماماها التماس میکردم بیا ببین چند سانت شدم تا ساعت ۸ دیدن اقا همش شدم ۲نیم سانت دنیا رو سرم خراب شد اونهمه درد همش نیم سانت دردا شدت بیشتر گرفته بودن دیگه اینجا به التماس ماماها پرستارا افتاده بودم همه زنده مرده مو قسم میدادم بتونم تحمل کنم وسط درد از هوش میرفتم ماماهمراه میزدتو گوشم هوشیار بشم دوباره از شدت درد زیاد از هوش میرفتم همرو التماس میکردم بیان زودتر اپیدورال بزنن همه دلشون برام سوخته بود ادامه تایپیک بعد....
مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۴ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن