۵ پاسخ

ببین عزیزم هیچکس ب اندازه بچه من وابسته شیر نبود...یعنی جوری بودم میگفتم هیچوقت نمیتونم از شیر بگیرمش.تا اینکه آوردمش شهرستان ک دورش شلوغ باشه و خیلی راحت از شیر گرفتم
روز اول تا شب با دختر عموش بازی کرد اصلا سمتم نیومد تا شب موقع خواب گریه هاش شروع شد بهش گفتم می می بد شده..با ماژیک سیاه دور تا دورشو سیاه کردم..بلاخره بزور خوابوندمش دوباره نصف شب بیدار شد و گریه و....دیگه مشغلوش کردم با مداد رنگی و...روز دوم دیگه خیلی بهتر بود..سختیش روز اوله دیگه باید تحمل کنی و باهاش کنار بیای

دختر من کلا وابسته شیر بود زیر سینه میخوابید اصلا نمیتونستم بشینم فقط شیر میخواست چسب زخم زدم فهمید ولی زردچوبه زدم ی بار مک زد گف اه اه بعد از اون زرچوبه رو زدم روشم چسب شیشه ای زدم دیگه نخورد فقط 3 شب موقع خواب گریه کرد الان خودش میخوابه

یواش یواش بگیر ولی ارادت بایدقوی باشه نه اینکه ندیش بعدیهودوباره بهش بدی منم بچموازشیرگرفتم اول اومدم قبل ازخواب حسابی سیرش میکردم شیرشم میدادم دیگه نصف شب شیرنمیدادم تادم صبح تاچند روز اینجوری بود بعد رفتم خونه مامانم دوربچم شلوݝ بود اومدشیربخوره فلفل زدم بدش اومدنخورد بعدسس قرمز زدم گفتم اوف شده دیگه نیومد فقط هی میومد نگاش میکرد ومیگفت اوف بعدهی میخاست سرگرمش میکردم دیگه نصف شبم بیدارمیشدآبش میدادم اگه نمیخابیدیه خوراکی میدادمش اگه نمیخاست تابش میدادم تایه مدت شب تاصبح بیداربودم فقط قسمت سختش همین بودواسم دیگه صبح زودباگریه بیدارمیشدیه چیزی میدادم دستش بعدش صبحونشومیدادم

من که فعلا تا فصل مریضی تموم نشه از شیر نمیگیرم تازه باید دو سالشم بشه بچه گناه داره

من دوست دارم از شیر بگیرمش ولی میترسم سخت باشه براش

سوال های مرتبط