ییاین از تجربه زایمانم بگم بهتون واقعا خودم توشوکم بعدسه روز
من سرکلاژ شدم توی ۱۳هفته و چون تجربه تلخی داشتم از زایمان طبیعی اولم قرار بود برم سزارین خلاصه دوروز قبل از سزارین تو۳۷هفته انقباضات منم شروع شد ولی کم بود رفتم و ابریزش هم داشتم به روز قبل از سزارین
ساعت هفت رقتم مطب پیش دکترم سرکلاژمو باز کرد گف دوسانتی ساعت ۹رفتم بیمارستان ساعت۱۱معاینه شدم گفتن بچه سزش بالاس و نمتونیم کیسع ابو پاره کنیم و نمیتونیم بستریت کنم برو۵سانت شدی بیا خلاصه من از ساعت۱۱شب تا۲/۵شب پیاده روی کردم کم البته مابقیشم مینشستم ساعت دونیم ک معاینه شدم گفتن همون۴سانته و گفتن برو صب بیا ک دهانه رحمت خداقل۵/۶سانت باشه ک بخای زایمان کنی من از بیمارستان رفتم بیرون کیسه ابم پاره شد و دقیقا ۲۰دقیقه بعدش بچم دنیا اومد بم گفتن خیلی زود فول شدی برا خودمم خیلی تعحب اور بود چون سر بچه اولم خیلی درد کشیدم الانشم با اینکه تحویلم نگرفتن میخام بگم خدا ازشون نگذره اگ من از بیمارستان دور شده بودم بچم توماشین دنیا میومد واقعا خیلی از ماماهای بیمارستان وحشین درکی ندارن یه مادر باردار درخال زایمان چ دردی روشه چ فشاری داره عینهو زبالع با ادم رفتار میکنن خلاصه بعد سه روز بس ک ماساژ شکمی دادن شکمم خیلی درد میکنه کسایی ک طبیعی اوردن طبیعیه؟؟؟ اطراف نافمم خیلی خساس شده من سربچه اولم اصلا اینجوری نبودم این سری اینطوزی شدم

۴ پاسخ

چقدر بی‌شعور چرا بستری نکردند، کدوم بیمارستان؟

خدا واست حفظ کنه هر دو بچه هات زایمان تلخی بود ولی خداروشکر گذشت واسه ما دعا کن اذیت نشیم

فکرمیکنم دردی میگی احساس میکنی عادی باشه
چون منم هنوز جای ماساژ ها درد میاد

چ زایمان راحتی داشتی عزیزم خداروشکر منم سرکلاژم خداکنه بتونم طبیعی بیارم

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۸ ماهگی
سلام دوستان خوبید
بیایید از زایمانم بگم امروز زایمان کردم
من دردم از ۱۱ شب دیشب شروع شده از هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه شروع شد با درد قابل تحمل ک ۶ صبح رفتم بیمارستان
اونجا معانیه شدم یک سانت باز بودم
گفتن برو راه برو ساعت ۱۲ طهر بیا منم رفتم راه رفتم ب کمک شوهرم و دوش آب گرم و ماساژ کمر از دردام خیلی کم میکرد
تا این ک ۱۲ رفتم گفت تازه شدی یک سانت و نیم گفت برو دو سه ساعت دیگه بیا خلاصه ساعت ۳ رفتم سه سانت باز شده بودم ک کیسه ابمو پاره کردن بهم سرم زدن بردن زایشگاه دردام هر یک دقیقه می‌گرفت و ب قدری درد میکرد ک کل بیمارستان صدامو میشنید
خلاصه بعد از پاره کردم کیسه آب تا ب دنیا اومدن بچه شاید کلا نیم ساعت طول کشید
من مرتب بین باد هایی ک می‌گرفت ول میکرد نفس عمیق و دم و بازم انجام می‌دادم ک ماما گفت عالیه همکاریت و موقعی ک بلد میگرفتن خیلی زور میزم و زور زن باید اینجور باشه ک انگار زور میزنی مدفوع کنی دقیقا اینطور خیلی کمکت میکنه موقعی ک باد میگیره رو تخت زایشگاه فقط خودت ب خودت میتونی کمک کنی مرتب دم بازدم انجام بدین
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد
مامان گردو👦🏻 مامان گردو👦🏻 ۷ ماهگی
پارت۳ تجربه زایمان
من یهو بغضم گرفت از روز اولی ک باردار شدم همش میگفتم یا طبیعی یا سزارین ان شاا… دو درده نشم ک درد هر دورو بکشم اخرشم همینجوری شد، منم فقط سلامتی بچم برام مهم بود و میگفتم اون سالم باشه🥹، خلاصه اینکه خیلی یهویی راهی اتاق عمل شدم بدون اینکه همسرمو ببینم، فقط هپاهرمو دیدم و رفتم داخل، خیلی استرس داشتم و میترسیدم نمیدونم چرا دلم میخواست گریه کنم شایدم هیجان داشتم واسه دیدن بچم🤭🫠، خلاصه ساعت ۳ بچم بدنیا اومد و دکترم گفت اوه اوه ببین بند نافشو😢 ی دور دور گردن همینجوری دور دستا و شکمش پیچ خورده بود، شما فک کن اگه اصرار ب طبیعی میکردن دکترا بچم چ اتفاقی واسش میفتاد🥲، خلاصه اینکه خدا بهمون رحم کرد و صحیح و سالم بچم دنیا اومد🫀
بعدش خونریزی داشتم، چندین بار شکمم رو چ تو ریکاوری چ تو بخش حتی شبش فشار دادن، خیلی اذیت شدم اما اگه بخوام تجربمو بگم از طبیعی و سزارین، تو سزارین دردام ب مراتب کمتر از درد طبیعی بود، زیاد بود اما نسبت ب تجربه سختی ک تو زایمان اولم با آمپول فشار داشتم خیلی کمتر بود..
اینم از تجربم سوالی بود در خدمتم😇
مامان دنیز🩷 مامان دنیز🩷 ۵ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بگم🙂
۲۸خرداد دکترم گفت بیا بیمارستان برای معاینه صبح با اینکه خیلی کم درد داشتم رفتم با کلی سونو و معاینه اخر گفتن هنوز وقتش نیست ۱سانتی گفتن برو خونه هروقت تایم درداد به ۵دقیقه رسید بیا تا رسیدیم خونه شد ساعت ۲ظهر ،ساعت ۵ظهر تایم دردام به ۵،۶دقیقه رسید گفتم یکم که تایمش بیشترشد میریم بعد شام راه افتادیم دوباره رفتیم بیمارستان باز معاینه کردن گفتن ۱ونیم شدی،برو بخونه صبح بیا باز معاینه کنیم ،تا رسیدیم خونه شد ساعت ۳،ساعت ۵ کیسه ابم ترکید باز راه افتادیم رفتیم بیمارستان ،اونجا باز معاینه کردن گفتن شدی۳سانت تا ظهر بچت دنیا میاد،بستریم کردن ولی تا ظهر بدنیا نیومد هی بهشون میگفتم که دیگه من نمیتونم منو ببرید سزارین کنید گفتن که برای سزارین خیلی مونده حالا اگه نتونستی میبریم اتاق عمل😂💔
بالاخره بچم ساعت ۵بعدظهربدنیا اومد با کلی زحمت و درد،درسته درد خیلی زیادی رو تحمل کردم دهانه رحمم خیلی دیر دیر باز میشد، ۲۴ساعت درد کشیدم ولی زایمان خیلی خوبی داشتم کلا ۶تا بخیه خوردم اگه یکمم تحمل میکردم اصلا بخیه نمیخوردم بعضیا میگن درد بخیه از زایمان بیشتره ولی دروغ میگن من موقع بخیه حتی ی سوزنم حس نکردم، خلاصه حرف اخر که من ۲۴ساعت دردکشیدم ولی بنظرم زایمان طبیعی هزاربرابر سزارین بهتره من اونجا سزارینیارو دیدم ک دوروز بستری بودن هنوز سرپانشده بودن گریه میکردن