۱۱ پاسخ

نمی‌دونم اعتقاد داری یا نه ولی براش تخم مرغ بده بشکنن یا دعای چشم نظر بگیر
من خودم چهار قل زیاد میخونم رو بچه خیلی جوابه

عزیزم حرف بقیه رو‌بیخیال شو پسرت بزرگه نترس چیزی نمیشه چند ساعت گشنش بزار غذا نده بهش مجبور که باشه میخوره نترس شده نصف روز گشنش بزار ولی باور کن غذا ندی میخوره شیرو یعنی مجبوره

خب شیر خشک بده بخوره
از الان شیر نخوره ک خوب نیس

وقتی تمام تلاشتو کردی و نشده دیگه خودتو ناراحت نکن

عزیزم اصلا خودتو ناراحت نکن دهن مردم نمیشه بست هر کاری هم بکنی بازم حرفی برای گفتن دارن تا دل آدم بسوزونن تازه شاید خدا خواست پسرت چند وقته دیگه دوباره شیر خورد با قطره چکون یا سرنگ هم نمیخوره

اصلا به حرف بقیه گوش ندین شوهر منم با شیر خشک بزرگ شده الان خداروشکر سالمه اینا همش الکیه

گوش نده عزیزم مادر اسم روی خودشه هی یکسره درمورد بچه هامون عذاب وجدان داریم که کم براشون نزاریم. حالا بیای حرفهای دیگران هم بهش اضافه کنی دیگه چی ازمون میمونه.گوش نده گلم .

به حرف کسی گوش نده دهن آدم احمق همیشع بازه

منکه داشتم کمکت میکردم دیگه خودت جواب پیامامو ندادی
میخاستم بهت راه حل لدم با پستونک چطور بهش بدی
بیخیال

برا چی ترسوندنت؟

گور بابای حرف دیگران
همین دیگران و ول کنی پشت سر خدا هم حرف میزنن واسه دل خودت زندگی کن ن دیگران🙂🤞🏻♥️

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱۳ ماهگی
مامانا کسی از شما هست وقتی از ته دل حاجتی داری خیلی از خدا خواهش و التماس کردین اما خدا نداده بعد شما اعتقاد تون نسبت به ائمه و خدا ضعیف شده باشه بعد الان باز ببینی خدا خیلی راحت داره اونی که تو ازش میخواستی رو به دیگران میده اما به تو نداده چکار میکنی
خلاصه بگم من خیلی پسر دوست داشتم چون دوتا دختر داشتم خیلی خیلی دوست داشتم سومی پسر بشه بخاطر نگاه و تکه های دیگران اما خدا و امام رضا بهم ندادن نمیدونم چرا نداد اما چون پنج بار سزارین شدم دیگه جسمی برام نمونده که باردار بشم فامیل هامون چند نفر با من و بعد من باردار شدن همشون پسر فقط من دختر شدم دختر بزرگم امشب که فهمید دختر عمومم بچه اش پسر یهوی گفت مامان چرا خدا به نداد پس دلم خیلی شکست من سه تا دخترامو با تمام دنیا عوض نمیکنم اما مادر شوهرم خبر اونای که بچه هاشون پسر رو بهم فوری میده که فلانی هم بچه اش پسر
خدا خیلی بهتر از اونیکه من میخواستم بهم داده اما خیلی خسته شدم از حرف و نگاه دیگران
ته قلبم از خدا ناراحتم مگه چی از عظمت و بزرگیش کم میشد اگه به منم میداد اعتقادم نسبت به خدا و تقدیر و خواست خدا از بین رفته از یه طرف توبه میکنم از یه طرف نمیشه باورم از بین رفته