۱۶ پاسخ

الان دقیقا تو مقصری...اول اینکه مادرشوهرت وظیفش نیس ک بچه تورو نگهداره دوما اینکه شب قبل چرا باید بچه رو ببری بذاری اونجا اصلا خودت چطور طاقتت میگیره شاید اتفاقی افتاد شاید مشکلی بود فکره اینکه نکنه مریض بشه یا هرچیی چطور دیونت نمیکنه...بنظرم اگه خونه خریدن اینا برات الویت بوده بچه نمیاوردی...مادرشوهرتم گناه نکرده بچه ای ک تو زاییدی رو تمام مسئولیتشو ب عهده بگیره...دقیقا درسته سرکار نرو مجبور ک نیستی ماهمه خانه داریم و شوهرهامون سرکار میرن...درسته پول خوبه ولی نه به هر قیمتی👌🏻

من اصلا به این دعوای شما کاری ندارم سوالم اینکه یعنی چی صبج میخواییم بریم سر کار بچه رو از شب قبل میزاریم خونه مادر سوهرم بخوابه؟؟اصلا نمیتونم هضم کنم چطوری بدون بچه ات خوابت میبره.
منم شاغلم ولی گفتم صبح ها مامانم میاد خونه ام.
بچه ها شب موقع خواب به آغوش مادر احتیاج دارن به محبت مادر نیاز دارن چطوری میتونی بچه تو از خودت جدا کنی

حرفی نزده که چه زودم بهت برمیخوره این حرفو بپای محبتی که هرچند روزی که دخترتو نگه داشته میزاشتی شبا براش مادری میکرده
من جای مادر شوهرت بودم اصلا چرا نمیپرسیدم میگفتم زود بیا ببرش چون وظیفه ای نداره نگهش داره همش لطفه

اول اگر واقعا شرایطشو داری که نری سرکار خب نرو دوم اینکه عزیزم مادرشوهرت داره لطف میکنه بچتو نگه میداره پرستار بچت که نیس که نباید با یه حرف ساده اینقدر بد برخورد میکردی.
سوم میتونی پول بدی پرستار بگیری

واقعا خوب ادمی که حرف هات تحمل کرده وچیزی نگفت من که عمرا بامادرشوهرم اینجوری حرف بزنم

والا مادر شوهرت چیزی نگفته .اون در قبال تو بچه ات هیچ وظیفه ای نداره ...اگه بچه نوپا باشه که مسئولیتش چند برابر .... باید بری معذرت خواهی ام کنی تازه ...‌ خب بعضیا حساسن دو ست ندارن خونشون شلوغ باشه .ریخت وپاش باشه ....

عزیزم مادرشوهرت حرف بدی نزد شاید لحن بیانش بد بود ی دفعه ای ی چیزی گفت ولی شما حرف خوبی نزدی و کار درستی نکردی تو با فکر اونجور گفتی

آفرین خوب کاری کردی منم رودخترم خیلی حساسم

سرکارنرو خوب بچه میاری یکی دیگه برات بزرگ کنه یه جیزی هم بگه بهت بربخوره واقعا که مادرشوهر صبوری داری سرمارمیری برای خودت پول جمع میکنی خونه میخری منتشو روسراون میزاری واقعا که چه مادرایی پیدا میشن خوب شرایط نداری نیار با چوب بالاسرت واینستادن حتما بیاری

بنظرم سرکار نرفتنتون بهتره
آخه بچه از صب تا شب مادرشو نبینه
شبم پیش مادرش نخابه خیلی ضربه میخوره.
منم شاغلم ولی تا ساعت ۲

من خودم مادرشوهر بشم هزار برابر هوای زندگی پسرم دارم
یه مدت ناز کن بعد که اومدن منت کشی بچه بزار باز برات نگه دارن حیف ازشغل وهدفات بگذری
اگه توانایش داره مادرشوهرت باید بچه تون نگه داره
خیلی ها هزار برابر از این کمک حال بچه هاشون تو زندگی
درستشم همینه

انشالله برسی به چی که میخوای زود تر و برگردی پیش کوچولوت

عزیزم اکثر مادرای چند نسل قبل از خودمون، همینن. با خزید اسباب بازی جدید مخالفن.
بنظرم بهتر بود یکم صبور باشی، خونه خریدن برای آینده بچه هات مهمه.
اگع این وسط اگه مادرشوهرت نق و نوقی هم زد تو باید بزاری به حساب سختی های خونه خریدن.

بعضی ادمارو درک نمیکنم ک فک میکنن خودشون خیلی بارشون بقیه ن و فقط میگن این درسته اون درسته ادم از تاپیک گذاشتن پشیمون میشه.
کار خوبی کردی عریزم یا تایم کاری تون اگ ممکنه کم شه یا کلا تصمیت درسته

شغلت چیه عزیز که از شب قبل خونه مادر شوهرته...از کی شبا دیگه پیشت نمیخوابه و اونجاست

چه لزومی داره بچه تو این سن خونه مادربزرگ بخوابه

سوال های مرتبط

مامان دیان کوچولو مامان دیان کوچولو ۱۷ ماهگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟