مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟

۱۴ پاسخ

عزیزم به نظم برو الان به یه بهونه ای بچتو از همسایه بگیر اینجوری خیالتم راحت تره
دیگه ام نذار بچه رو ببرن ، اگه میخوان بازی کنن بچه هاشون بیان خونه شما اونم گاهی وقتا
من جای تو بودم هیچوقت به هیچ غریبه ای اعتماد نمی کردم
الان آدم بچشو دست خانوادش هم که میده باز دلهره داره چه برسه به غریبه و همسایه

خیلی خیلی راحت بگو ممنونم از لطفتون اما من راحت نیستم بچم جایی بره بمونه .
همین .
اگه بگه خسته و فلانی بگو نه من برای (اسم بچت) خسته نیستم ممنونم باز
درو ببند .

مادرا حسشون قویه
اگر حس میکنی اشتباه کردی بچه رو دادی بهشون
زود برو‌بگیر
بگو‌وقت قطره شه‌، راس ساعت باید بهش بدم.
سری بعدی هم بگو باباش راضی نیست بیاد خونه شما
خودشم تو رودروایسی مونده سری قبل

تحت هیچ شرایطی بچه ت رو تنهایب جایی نفرست.
من فقط پیش عمه ش‌میزارم

به هیچ عنوان نزار فرزندت پیش کسی که نمیشناسیش بمونه این دوره زمونه نمیشه حتی به عزیزترین فرد نزدیکت هم اعتماد کرد مخصوصا اگه فررندت دختر باشه... الانم برو فرزتدتو بیار پبش خودت تا دیر نشده قبل از اینکه پشیمون بشی

راستش من اصلا نمیتونم به غریبه اعتماد کنم فقط مامانم و مادرشوهرم

خیلی خیلی راحت بگو ممنونم از لطفتون اما من راحت نیستم بچم جایی بره بمونه .
همین .
اگه بگه خسته و فلانی بگو نه من برای (اسم بچت) خسته نیستم ممنونم باز
درو ببند .

اصلا اعتماد نکن عزیزم اولا نه گفتن بچه باید از شما یاد بگیره ثانیا تربیت جنسی بچتون از همه چیز مهمتر چطور اعتماد کنیم والا بچه رو دست پدرشوهرمم نمیدم ببره پارک یاجایی بااینکه شاغلم اصلا بجز همسرم و مادرشوهرم هیچکس از پسرم نگه داری نمیکنه بدون هماهنگی من هم اجازه نمیدم هیچ جاببرنش

ببین به نظرم بچه رو نده اگه میدی خودتم برو . توجامعه آوم بیمار زیاد هست آدم واقعا نمیدونه چجور اعتماد کنه

کاملا کارت اشتباهه عزیزم وقتی در صورت یک سلام و علیک باهم ارتباط دارین چطوری واقعا اعتماد کردین که بچه رو بدین دست غریبه . ببخشیدا ولی شاید بچشون کنجکاو باشه دست بزنه به جای خوصوصیه بچتون بازم عذر میخوام که این حرفو زدم بلاخره بچن دیگه

منم هیچ وقت اینکارو نمیکنم عزیزم ،جز مادرم تابحال به کسی نسپردم و نمیسپرم ،این بار که گذشت و انشالله هیچ اتفاقی نمیفته ولی اگه قراره انقدر خودخوری کنی بجاش یه نه محکم بگو ،بگو دوست ندارم بچم جایی بدون من باشه ،دست خودم نیست

ب هیچ وجه
تحت هیچ شرایطی بچت رو نفرس خونه کی
هیچ وقت هیچ وقتتتتتت

اگر شناخت کاملی نداره اره اعتماد نکن

به هیچ وجه توروخدا بچتون رو به کسی دیگه ندین هیچوقت وقت شما نمی‌شناسین طرف چه جور آدمی هست به ظاهر همه خوبن

سوال های مرتبط

مامان آرتین مامان آرتین ۱ سالگی
باید به خانواده همسر گفت
ویروس جدید چی دارید؟
خدا ما رو از شر ویروس ها درامان داره .
من خانواده همسرم خیلی مهربونن ،شهرستان زندگی میکنن و ما هم مجبوریم به خاطر کار همسرم هم شده زیاد بریم اونجا ، قبل از بچه دار شدن ، همیشه آخر هفته ها اونجا بودیم اما از وقتی پسرم به دنیا اومده میریم بچه مریض میشه برمیگردیم ...زمستان خیلی کمتر رفتیم ، سرد بود و نمیشد ولی الان که هوا خوب شده چند هفته بود می رفتیم خیلی هم بهمون خوش میگذره جوری که پسرم این دفعه نمی اومد ...به زور آوردیمش. تنها مشکل اینه که زیاد مریض میشن و بچه های کوچیکشونم انواع ویروس ها رو میگیرن و در تفکرشون هم این که حالا یکی مریضه پیش بقیه نره وجود نداره ....یه بچه مریض میشه بقیه بچه هامحکومند که بگیرند ....پسر خواهر شوهرم مریض شده بود و خوب شد ما رفتیم هفته قبلش و خداروشکر جان سالم به در بردیم ....دوباره هم مریض شده بود و این هفته دیگه پسر منم گرفت ...بچه ان کاریش هم نمیشه کرد با اسباب بازی های هم بازی میکنن میگیرن .ولی خیلی مریضی سختیه ،یه شب گریه کرد به زور خوابید ،از پریشب هم تب داره جوری که با استامینوفن کنترل نشد و....دیروز بردمش دکتر گفت دهنش زخمه دانه زده ....یکماه من روی این بچه کار کردم جان بگیره با یه ویروس فوت شد ....بعد میگن ضعیفه ،دخوب لامصبها تا میاد جان بگیره شما یه ویروس جدید میندازید وسط .
مامان اَبرک☁️ مامان اَبرک☁️ ۲ سالگی
درد دل
پسر من کلا کسی رو از نزدیک نمیبینه
فقط هفته ای یبار خانواده همسرم
خانواده خودمم دورن
بعد به شدت غریبی میکنه مهمونی بریم یکی سوار ماشینمون بشه
با بچه ها بازی نمیکنه کلا محلشون نمیزاره روشو میکنه اونور
گفتم حالا بعد از عید یکم هوا بهتر شد بیشتر میبرمش تو جمع و پارک و اینجور جاها با چند دوست بچه دار بیشتر معاشرت میکنم
حالا امشب شوهرم گیر داده ما تا حالا جایی نزاشتیمش
یعنی بچه ۱ ساله و نیم برم جای بزارم و برم که عادت کنه
هر چی بهش میگم بابا اینکار غلط این بچه اضطراب جدایی داره هی حرف خودشو میزنه
حالا منظورشم خواهرشه
رک تو صورتش گفتم به خانواده خواهرت اعتماد ندارم جلو من شوخی های بی مزه میکنن با بچم چه بره پشت سرم
دوتا بچه غولم داره اونبار بچمو بردن تو اتاق درجا رفتم پشت سرشون کوچیکه به بزرگه میگفت بیا راه ببریمش حالا بچم ۴ ماهش بود
یا پسرش دست گذاشت رو لپا بچم دهنش باز بشه بهش غذا بدن
پسر خواهر شوهرم ۲۰ سالشه دخترش ۱۳ سالشه
بعد حالا شوهرم بدش اومده
گفتم درست میشه صبر کن این بچه کوچیکه نمیشه جایی بزاریمش تا زبون باز نکرده
😔😔😔😔 از دست این مردا
مامان پنبه مامان پنبه ۲ سالگی