درد دل
پسر من کلا کسی رو از نزدیک نمیبینه
فقط هفته ای یبار خانواده همسرم
خانواده خودمم دورن
بعد به شدت غریبی میکنه مهمونی بریم یکی سوار ماشینمون بشه
با بچه ها بازی نمیکنه کلا محلشون نمیزاره روشو میکنه اونور
گفتم حالا بعد از عید یکم هوا بهتر شد بیشتر میبرمش تو جمع و پارک و اینجور جاها با چند دوست بچه دار بیشتر معاشرت میکنم
حالا امشب شوهرم گیر داده ما تا حالا جایی نزاشتیمش
یعنی بچه ۱ ساله و نیم برم جای بزارم و برم که عادت کنه
هر چی بهش میگم بابا اینکار غلط این بچه اضطراب جدایی داره هی حرف خودشو میزنه
حالا منظورشم خواهرشه
رک تو صورتش گفتم به خانواده خواهرت اعتماد ندارم جلو من شوخی های بی مزه میکنن با بچم چه بره پشت سرم
دوتا بچه غولم داره اونبار بچمو بردن تو اتاق درجا رفتم پشت سرشون کوچیکه به بزرگه میگفت بیا راه ببریمش حالا بچم ۴ ماهش بود
یا پسرش دست گذاشت رو لپا بچم دهنش باز بشه بهش غذا بدن
پسر خواهر شوهرم ۲۰ سالشه دخترش ۱۳ سالشه
بعد حالا شوهرم بدش اومده
گفتم درست میشه صبر کن این بچه کوچیکه نمیشه جایی بزاریمش تا زبون باز نکرده
😔😔😔😔 از دست این مردا

۱۹ پاسخ

وایی اصلن بچرو نزار اون جا چه بی مسولیت شوهرت

اصلا بچه رو تنها جایی نزار بچه تو این سن ۴ تا چشم میخواد
خدایی نکرده یه مو از سرش کم بشه هم اون رسوا میشه هم شما پشیمون
الآنمش میتونی ببریش خانه بازی هر هفته خیلی خیلی تاثیر داره تو اجتماعی شدنشون

عزیزم بچه منم اینجوریه خیلی غریبگی میکنه،،منم دورم ار خانوادم ،حالا این شهری ک هستم بعد عید هوا خیلی گرمه دیگ نمیشه ببرم بیرون،هرچند تاالانم خیلی سرد بود نبردمش

واسه من حالا ننش تو راه رفتن خودش مونده
خواهراشم هر کدوم ۲،۳تا بچه دارن و ی پیپی پسرمو نمیتونن بشورن و ی چیزایی ک اصلا فکر کردن بهش روانمو بهم میزنه
بعد مادر من چ ده دقیقه نگه داره پسرمو چه ۵ساعت ،کلشو پشت سرش میدوئه و راه میره و بغلش میکنع میچرخونه باااش بازی میکنه و ب ابجیام میگه اصلا نزدیکش حق ندارید بیاید و حاشو عوض میکنع غذاشو دقیقا چیزی ک خودم میگم میده بدون اجازم هیچییی نمیده
بعد با این شرایط ، تا میگم دلم سینما میخواد ،استخر خانوادگی میخواد میگه بذاریم پیش ننم و ابجیام ولی پیش مادر تو نه
دیوونس کلا

ببخشیدا ولی ولش کن ب درک ک بدش اومد و ناراحت شد
واقعانم بچه غولن با اون سنشون بی عقلن
کار خوبو شما میکنی ،همون بعد عید پارک و خانه بازی ببر و پیشش بشین بعد ۲ ماه همچین اجتماعی میشه ک پاییز نتونید خونه نگهش دارید

و ی چیز دیگ
حتما حتما تو خونه خودت به بازی دعوتش کن، بذار بدونه که میشه با چند نفر همزمان بازی کنه

ببرش خانه بازی
البته الان نبر چون ویروس زیاد شده باز
مهمون دعوت کن
مهمونی برید
برادرزاده ی منم اینجوری بود
آرن اولا اصلاااا غریبی نمی‌کرد
خیلی برام جالب تازه تو این سنش غریبگی میکنه 😂

اوف من جای تو حرص خوردم
اصلاااا قبول نکن بذاریش جایییی زیر بارررر نرو
خوبه روت میشه پشت سر بچه ات میری من اصلا روم نمیشه همش میگن هیچی نیست بابچه هان البته بچه هاشون مادبن ولی بازم نمیشه اعتماد کرد همش فکری میشم پس ترجیح میدم جای نرم البته صحرا زیادی اجتماعیه با اینکه همش خونه بوده بخاطر شرایطم

اصلا نزار جایی بچه رو
اینجوری چندجوره تربیت میشه
از هرخونه و ادم ی چیزی یاد میگیره من فقط پیش مامانم میزارم هامینو
چون واقعا اهمیت میده بهش غذاش و خوابش ب موقعس پیشش باشه بی ادبی ام یادش نمیده
این رفتار پسر شمام کاملا طبیعیه
به مرور بزرگ تر میشه و اجتماعی میشه
همین ک پارک ببری یا خانه کودک ببرش خیلی خوبه

ولی خیلی بگو. بخند داشته باش تو. خونه کم. کم. ببرش تو. جمع من بچه جاریم از اول باهمه غریبی میکرد و. گریه الانم که شیش سالش انقدر اخلاقش یکجوریه همیشه انگار قهره باهمه

حالا برعکس پسرمن شده بیشتروقتا دنبال کسی هست که باهاش بازی کنه بریم جایی میره سمت بچه ها اصلا سراغ من نمیاد دیکه وخیلی بده تو. خونه بهونه میگره همش

من پسرم مو همسن پسر شما بود جاری میبردش خونش گاهی شبا باهمسرم میره خونه پدرشوهرم وخیلی وقتا کار داشته باشم میره خونه خواهرم امروز که از یازده ظهر رفت ساغت ده شب رفتم اوردمش ولی خوب خواهرم و. مطمعن هستم خیلی

شوهر منم خانواده اش این حرفا میکنن تو کلش ولی تو گوش نده

سرچ کن کلاس مادر کودک تو شهرتون کجاها داره. ببر هم با مامان های بچه دار که سن بچه خودت دارن آشنا میشی هم بچه در کنار خودت محیط بازی امن و تجربه می‌کنه و کم کم بهتر میشه
من بردم پسرم و به نظرم به شدت اثر داشت

عزیزم مرتب ببرش خانه کودک درست میشه کم کم بچه آت هم دست کسی نده بزار ناراحت بشن

عزیزم ببرش پارک و و خانه کودک کارگاه های مادر کودک درست میشه

منم اصلا جایی نمیبرم و نبردمش هنوز کسی رو ندیده

پسر منم با بچه ها زیاد جور نیست .مخصوصا دخترای فامیل.تو مهمونی هم میره پیش بزرگترا میشینه ،گوشیشونو میگره .یا اینکه واسه خودش بازی میکنه.ولی احساس غریبی نمیکنه با هیچکس.والا من مامانم میگه بیار بزار خونه ما .برو کارای خونه رو کن.من زیر بار نمیرم.اولا که اونجا بچه رو میخوان محدود کنن.یا بچه دو تربیته میشه .یا اینکه غذاهایی که نباید بده بهش رو میده .خونه خواهر شوهر که بماند.کم کم اخلاق پسرت درست میشه .خونه کسی نذار اصلن.

حالا دختر من خیلی اجتماعی هست😁😁
هرروز میبرمش بیرون
فک کنم ب خاطر اونه

سوال های مرتبط

مامان دیان کوچولو مامان دیان کوچولو ۱۷ ماهگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟
مامان آرتین مامان آرتین ۱ سالگی
باید به خانواده همسر گفت
ویروس جدید چی دارید؟
خدا ما رو از شر ویروس ها درامان داره .
من خانواده همسرم خیلی مهربونن ،شهرستان زندگی میکنن و ما هم مجبوریم به خاطر کار همسرم هم شده زیاد بریم اونجا ، قبل از بچه دار شدن ، همیشه آخر هفته ها اونجا بودیم اما از وقتی پسرم به دنیا اومده میریم بچه مریض میشه برمیگردیم ...زمستان خیلی کمتر رفتیم ، سرد بود و نمیشد ولی الان که هوا خوب شده چند هفته بود می رفتیم خیلی هم بهمون خوش میگذره جوری که پسرم این دفعه نمی اومد ...به زور آوردیمش. تنها مشکل اینه که زیاد مریض میشن و بچه های کوچیکشونم انواع ویروس ها رو میگیرن و در تفکرشون هم این که حالا یکی مریضه پیش بقیه نره وجود نداره ....یه بچه مریض میشه بقیه بچه هامحکومند که بگیرند ....پسر خواهر شوهرم مریض شده بود و خوب شد ما رفتیم هفته قبلش و خداروشکر جان سالم به در بردیم ....دوباره هم مریض شده بود و این هفته دیگه پسر منم گرفت ...بچه ان کاریش هم نمیشه کرد با اسباب بازی های هم بازی میکنن میگیرن .ولی خیلی مریضی سختیه ،یه شب گریه کرد به زور خوابید ،از پریشب هم تب داره جوری که با استامینوفن کنترل نشد و....دیروز بردمش دکتر گفت دهنش زخمه دانه زده ....یکماه من روی این بچه کار کردم جان بگیره با یه ویروس فوت شد ....بعد میگن ضعیفه ،دخوب لامصبها تا میاد جان بگیره شما یه ویروس جدید میندازید وسط .