۹ پاسخ

گرشا هم همینه اتقدر غصه میخورم همش فکر میکنم ناراحته

همه بچه ها همینن منم بچم هر بچه هم سنی یا کمی بزرگ‌تری ببینه دوست داره کنارش بازی کنه

اکثر بچه ها تو این سن همینجورن .پسر من همینجوره . تا دیروقتم بازی کنن سیر نمیشن . دلشون فقط بازی و بیرون و هم بازی هم سن خودشون رو میخواد . اگه همسایه هاتون آدمای خوبی هستن از نظر تربیت بچه ها منظورمه چه اشکال داره بیان گاهی باهم بازی کنن . برای رشد اجتماعی بچه هم خیلی خوبه . ارتباط برقرار کردن یاد میگیره .

پسر منم خیلی تنهاست بچه میبینع انقد خوشحال میشه همه فک و فامیل تو شهرستانن خیلی ناراحتم براش

ما هفته ای یه بار خونه مامان رو هم نداریم از اواسط شهریور اومدیم خونه فقط دو روز رفتیم خونه یکی از دوستان تو یه شهر دیگه .همسایه ها هم در نمیزنن کلا نمی‌بینیم بیرون میبرم هر از گاهی

دختر منم دقیقا همینطوره داخل بالکن ک ببرمش گریه میکنه ک دیگه داخل نریم

خانه بازی کجا میشه بچه رو بردی بقیه بچها اذیت شون نمیکنن هول شون نمیدن

اره پسرمنم اینجوریه و با کسایی که بچه دارن بیشتر رفت و آمد میکنم که با بچه هاشون بازی کنه

رادینم دقیقا همینه خب حوصلشون سرمسره

سوال های مرتبط

مامان دیان کوچولو مامان دیان کوچولو ۱۷ ماهگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟