۱۶ پاسخ

عزیزم راه زیاد برو ورزش کن پله برو ایشالا بسلامتی دنیا بیاد فداتشم ایشالا تو همین روزا ب امید خدا نی نی خوشگلتو بغل بگیری عزیزم ما رو هم دعا کن این روزو ببینیم

خوب درداره درد واقعیش همون موقعس که احساس مدفوع داری که سربچه میاد بیرون اون موقع دردش قابل تحمل نی

سلام انقدر دردش بده

ایشالله که به راحتی زایمان کنی گلم🥺🥺🥺

به قول دوستان همون موقع دردمیکشی بعدش تموم 🤦‍♀️🚶‍♀️

خوش به حالت من تو خونه منتظر دردم

نزار سرم بزنن برات دردات الان بکشی بچه بیاد بهتر که کجاش زود هفته ۳۸ مگه نیستی

عزیزم با دکترت مشورت کن اگر خیلی دیگه مونده به زایمانت برو خونه چون اونجا احساس راحت تری داری
من از عصر دردم گرفت دکترم گفت نرم بیمارستان صبح ساعت ۷ رفتم ۱۱ زایمان کردم

انشاالله بسلامتی میگذره و نی نی نازتو بغل میگیری 🌹 به این فکر کن بعد این همه در قراره عشق یه موجد کوچولو رو تا ابد به جون بخری عشقی که از عشق به مادر و پدر هم بالاتره اینو وقتی بغلش می‌کنی میفهمی ❤️برای منم دعا کن نی نیم سالم دنیا بیاد

خیلی دردا بدیه ازحالت باخبرمون کن

منم یه سانت بازه و هیچی 😐

انشالله ک ب سلامتی زایمان کنی و فسقلیتو بغل بگیری

انشالله بسلامتی بدنیا بیاد بچت

این همه درد میکشی یه کم بازه؟اوفف من خیلی از زایمان میترسم

ایشالا کوچولوت سالم سلامت به دنیا بیاد

انقد این دردا بده😢

سوال های مرتبط

مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺