امشب که پسرمو خابوندم رفتم دوش بگیرم،تو حموم یه نگاه به خودم انداختم،ماکان اومد جلو چشمم،یهو وول خوردنش تو شکمم یادم اومد یه لبخند پهنی کل صورتم نشست،دوس داشتم تک تک سلولایه بدنمو ببوسم،خودمو بغل کنم،از بدنم تشکر کنم که تو این چند ماه عجیبترین و سختترین تغییراتو به خودش دیده و الان داره تلاش میکنه برگرده به همون روال قبل،به اینکه چقد قشنگ و منظم همه این تغییرات به مرور اتفاق افتادو تونستم قشنگترین حس دنیا یعنی مادر شدنو بچشم اشکی میشم،شکر گذاره تک تک روزایی ام که گذشت و لحظه شماری میکنم واسه روزایی که پیشه رومونه
این آقا پسر قلب منه که بیرون از تنمه...

خدا حفظش کنه

آره واقعا خدایا بزرگیتو شکر😍😍

چقد قشنگ گفتی
منم گاهی از خودم تعجب میکنم
خدایا من همونیم که خابم یکم اینور اونور میشد کلی غر میزد من این همه قوی بودم
واقعا مادر شدن خیلی عجیبه

🥹😍🤩🥰

خداببخشه گلممم

زنده باشه عزیزم

زنده باشع الهی

و منی ک همه میگفتن دنیا رو اب ببره تو یکی رو خواب میبره
و منی ک حتی در خواب هم حس میکنم ک پسرم الان راحت خوابیده یا نه
بارها شده
تو خوال بودم ی صحنه اومده تو نظرم بیدار شدم دیدم اره واقعا پسرم مثلا ی پتویب افتاده روش
یا مثلا پتو روش نبوده و هوا سرد بوده و یا خیلی چیزا دیگه

حس مادری عجب حسی

وای من عاشق لباسش شدم از کجا گرفتی

عزیزم ببخش میپرسم سرهم سایز بزرگ از کجا میخری؟من ۱۲ تا ۱۸ میخوام پیدا نمیشه

چقدر قشنگ این روز هامون رو توصیف کردی الهی خدا ماکان کوچولو رو در پناه خودش حفظ کنه🩷❤️🥹

دقیقا من امروز سینه هامو دیدم افتاده وشل .اگه یه روزی فکر میکردم اینجوری میشن ناراحت میشدم اما فقط خندم گرفت تو دلم‌گفتم فدای سرش