۷ پاسخ

هیچوقت فکرشم نمیکردم بخاطر ر یدن کسی خوشحال شم 😂😂

مادر من تو ۲۷ سالگی شوهرش فوت میکنه خانواده شوهرش بچه هاش رو ازش میگیرن و فقط بالباس های تن اش میاد خونه پدر بزرگم .اون موقع بیش از حد اذیت شده جوری ک کل فامیل و اشنا وروستا داستان زندگیش رو میدونن. بعد سی سال همه اونایی ک باعث جدا شدنشون شده بودن دونه ب دونه اومدن حلالیت خواستن و واسطه شدن الان بچه هاش شغل و زندگی های خیلی خوبی دارن و موفق شدن .مادر گاهی بهشون میگه اگه پیش من میموندیم الان روستا بودین شاید چوپان و...میشدین چون یه زن جوون و بی سواد وپنج تا بچه کوچیک جز تو روستا موندن کاری از دستم بر نمی اومد

من ۲۰ماه عقب انداخته بودم دکترم گفت باید بری ای وی اف بچه دار نمیشی طبیعی با ۲۵ سال سن همیشه ۲۰ روز ۳۰ روز عقب مینداختم بار اخر روز مادر بود. گفتم بزار یع بی بی چک بزنم زدم و مثبت شد

حدود یکماه پیش دستمو بریدم و ۱۳ تا بخیه خورد مجبور شدم ۳ هفته تنها نمونم برم خونه مادرم و مادرشوهرم ، این باعث شد یکم وابستگی آرسام کمتر بشه و روزی که خواستم برم آرایشگاه گذاشتمش پیش مادرشوهرم ، درسته اولش گریه کرده بود ولی بعد سرگرم شده بود
گفتم شاید حکمتش همین بوده با اینکه خیلیم سخت گذشت

اصلا فکرشو نمیکردم بچم دختر باشه خیلی خوشحال شدم خیلی خدارو شاکرم خیلی خیلی

و خیلی اتفاقات دیگه که الان یادم نیست ولی تو اوج غمش یه اتفاتی خوبی به همراهش بود

پریود "

سوال های مرتبط