سلام خانوما خوبین؟ یه نظر سنجی ازتون دارم.شما باشین چیکار میکنین؟
ما چند تا دوستیم که باهم یه هیئت مذهبی داریم و ب جز یکی از این خانوما با بقیشون توی هیئت آشنا شدم.اون یکی خانوم ک میگم از خیلی وقت پیش باهم دوستیم و خیلی صمیمی و جوریم.بهش هم اطمینان دارم و خیلی خوش قلبه.
ماجرا اینه ک دختر من موقع تولد کم وزن بود و حساس
دکتر گفت اجازه نده تا ۴۰ روز کسی بیاد و بره و رفت و آمد نباشه.
منم ب این خانوما گفتم ک دکتر اینجوری گفته.
اینم بگم ک دوتا از این خانوما چندین ساله ک بچه دار نمیشن.
بعد ب این دوستم ک میگم خوش قلبه،گفتم ک دکتر اینجوری گفته،قبول کرد ک گفت حق داری بارداریت سخت بود بعدا میایم خونتون.
یکی دیگه از این خانوما به اسم(م) از وفتی ک دخترم بیمارستان بستری بود بخاطر زردی و کم وزنی،
هی پیام می‌داد میگفت کی میای کی مرخص میشی ما بیایم خونتون بچه رو ببینیم.(خودش نی نی دار نمیشه)
منم کاملا محترمانه گفتم دکتر اینجوری گفته و بعد از ۴۰ روز دوماه حتما تشریف بیارید قدمتون سر چشم.
اونم گفت باشه و تموم شد.ی مدت گذشت این خانوما باهم برای تمیز کردن هیئت ب اونجا رفته بودن.دوست صمیمیم هم اونجا بوده.حرف از من افتاده و اون دوتا خانوم ک بچه دار نمیشن،برگشتن گفتن ک آره ترسید ما واسه بچش دعا ببریم نزاشت ما بریم خونش بچه رو ببینیم و ....دیگه قهریم و خونش نمیریم!
گذشت و دوست صمیمیم اینا رو به من گفت و ازم خواست چیزی ب رو نیارم البته ک واسه این ک دوستم خراب نشه هیچوقت ب رو نمیاوردم.
بعدا ک دخترم سه ماهه شد دوستم و یکی دیگه از اون خانوما اومدن خونمون اون یکی خانومه همین ک بچمو بغل گرفت با ی لحنی برگشت گفت وای چقدر کوچولووووعه(با یه لحن مسخره و پوزخندی)

۶ پاسخ

من باشم میرم خب اگر خودتم جای اونا بودی و بچه دار نمی‌شدی‌و دوستت میگفت ک نیا خونمون مسلما ناراحت می‌شدی الآنم برو بذار این کدورت ها تموم بشه

من بودم میرفتم و این کدورت تموم میکردم
خودتون جاشون بودین بچه دار نمی شدین یکی اينجوری میگفت باور نمی‌کردیم
یه وقتایی باید درد ها و رنج های همدیگه درک کنیم

برو ‌و براش دعا کن که سال دیگه دامن خودش سبز بشه
اون دلشکسته است تو به دل نگیر

به دل نگیر اونا روحیه حساسی دارن فکر کردن تو از رو منظوری گفتی برو خونشون و مثل همیشه و طبیعی باهاشون رفتار کن و بچه رو گاهی بزار بغلشون و کمکش کاری انجام بده تو خدا رو در نظر داشته باش

اون موقه ک من بهشون گفتم تا دوماهگی دخترم خونمون نیان،اصلا یک درصد ب دعا گرفتن و اینا فکر نکردم فقط سلامتی دخترم مهم بود.
حالا اون افطاری دعوت کرده و واسه رفتن دو دلم.

منم چیزی نگفتم! روز مادر بود ۵ دقیقه نشست و گفت میرم جشن روز مادر و رفت...
اینا رو توضیح دادم ک بدونین جریان دوستی ما چجوریه.تنها کسی ک قلبا با منه همدن دوست صمیمی منه! همسرامون هم همشون باهم دوستن.
حالا سوالم اینه ک اون خانومه ک میگم بچه دار نمیشه و بهش گفتم ک فعلا اگ میشه تا دو ماهگی رفت و آمد نباشه بخاطر بچه!
اون خانومه افطاری گرفته و همه ی دوستا رو دعوت کرده،ما رو هم دعوت کرده،
دو دلم واسه این ک برم یا نرم.
از یه جهت میگم اگه برم خب ب غرورم بر میخوره ک پشت سرم حرف زدن و حتی بعد از چن ماه نیومدن دیدن دخترم!
از ی جهت میگم اگ نرم شاید ناراحت بشه بگه حالا خودش بچه دار شده خودشو میگیره و ...
شما باشید چیکار میکنید؟ امیدوارم خوب تونسته باشم منظورمو برسونم🥺

سوال های مرتبط

مامان آیلین مامان آیلین ۸ ماهگی
من تجربه واکسن انفولانزا رو بگم شاید ب درد مامانای باردار بخوره
من هفته سیزده بودم فصل واکسن شد دکترم گفت بزن
گفتم نهه بدن من ضعیف ا همینجوری ب واکسنا اعتباری نیست و..
نزدم
یکی از دوستام هم اون تایم باردار بود ولی زد
چشمتون روز بد نبینه پاییز من انفولانزایی گرفتم
از شدت بدن درد چهار دست و پا میرفتم تا دم دستشویی همسرم دستمو میگرفت میبرد دستشویی
چهار روز درد کشیدم وحشتناک و وقتی هم دکتر میرفتم جز استامینوفن و سیتریزین و سرم چیزی نمیدادن ک اثر نداشت
ولی دوستم نگرفت
مادرم و خواهرم و پدرم ک زده بودن هم نگرفتن یا اگه سرما میخوردن خفیف بود
این سری ولی هلندی رو زدم هم خودم هم پسرم و همسرم
از شدت ترسم از اون انفولانزای وحشتناکی ک گرفتم🤦🤦
در مورد بد یا خوب بودن واکسن هم هر کسی نظری داره ولی دختر یکی از دوستام ک قلبش از دوسالگی پیوندی هست هر سال با همین واکسن از انفولانزا دور بوده دیگه ضعیف تر از اون بچه نداربم
نمیدونم تجربه من این بود گفتم شاید ب درد مامان باردارامون ک بیرون زیاد میرن بخوره
تنتون سلامت🩷
مامان مامانdelmah😍 مامان مامانdelmah😍 ۸ ماهگی
سلام دوستان عزیز مامان مهربونه... دخترم الان ۵ماه ۵روز هس سزارین بودم دکتر بهم گفت که نباید چیز سنگین بلند کنی منم ب حرفش گوش ندادم و وقتی می‌خواستم یچیزی بلند کنم ب شوهرم نمیگفتم ک بیا این سنگینه بلندش کن برام خودم کارمو انجام میدادم و یه مدت شکم درد داشتم و رفتم پیش مامانم گفتم شکمم درد می‌کنه دست بزار رو نافم مامانم گفت که من این کارو نمیکنم شاید بارداری منم میگفتم ن من باردار نیستم خلاصه با اسرار مامانم رفتم دکتر دارو داد وقتی استفاده کردم بعد ۳روز خارش داشتم و نمیتونستم رابطه داشته باشم با شوهرم خلاصه بی‌خیال دارو زدن و دکتر شدم بعد چند ماه حس می کردم یچیزی تو شکممه ب اندازه هلو بازم بیخیالش شدم گفتم هیچی نیس ولی ب شوهرم میگفتم ک چیزی تو شکمم می‌گفت بیا بریم دکتر منم میگفتم من با بچه هیچ وقت جای نمیرم گناه داره گرمه هوا بزار یه روز میرم و بازم بیخیالش شدم و این ۳هفته بیشتر ک حس میکنم ک اون چیزی ک اندازه هلو بود بزرگ تر شده و ب خواهرم گفتم یلحظه بیا نگاهش کن و بلافاصله ب مامانم زنگ زد و گفت ک رقیه نمیره دکتر مامانم دعوام کرد گفت باید بری مشکل پوله من میدمت و من گفتم ن مامان از گرما نمیرم بخاطر دلماه گناه داره تو گرما ببرمش خلاصه مامانم گفت امروز حتما باید بری ک قراره ساعت ۳با خواهرم برم دکتر دعا کنین ک چیز نباشه 😥🙏و اینو هم بگم که خیلی لاغر ظعیف شدم
مامان نفس🍭 مامان نفس🍭 ۵ ماهگی
شنبه دخترمو بردم دکتر . دکتر گفت گلوش زخمه و ی صدای اضافه ای داره قلبش حتما ببر متخصص قلب کودکان جایی ک من میگم کارش حرف نداره خلاصه نامه داد و اینا بعد دیدم ب مریض قبلیه هم همینو گفته بود ب من گفت رفتی کارت ویزیت بگیر ازش اومدی پیشم برام بیار . منم شک کردم جایی ک اون گفت دور بود دخترمو بردم سمت خودمون متخصص گفت اصلا صدای اضافه نداره قلبش و اینکه گلوش حتی قرمزم نیست چه برسه ب زخم . دوروزه ی چشمم خونه ی چشمم اشک میگفتم چرا گلوی بچم زخمه چرا قلبش فلانه نکنه قلبش سوراخه و این حرفا ... خدا لعنت کنه ی سری دکترای بی وجدانو ک بخاطر درصدی ک میگیرن بابت معرفی دکتر دل یه مادرو میلرزونن منو از زندگی انداخته بود . مادر با این همه مشغله ای ک داره ب حرف مفت بعصی دکترا دلش خون میشه واسه جیگر گوشش . من اولین تجربه ی این چنینیم بود گفتم ب اشتراک بذارم لطفا لطفا ب حرف یک دکتر تکیه نکنین و اگر مشکلی بود حداقل پیش یک دکتر دیگه هم ببرید نینیاتونو
امیدوارم همیشه تن خودتون و جوجه هاتون سلامت باشه ...💚🌱
مامان بهار خانمی مامان بهار خانمی ۷ ماهگی
مامان های عزیز🤍🩷❤️🧡💛🩵💙💚💜🩶
دلیل اینک بچه ها پستونک قبول نمیکنه و اوق میزنه رو طبق تجربه خودم فهمیدم
بخاطر سایز پستونکه
منو شوهرم دفه اول ک پستونک خریدیم ی دونه از رو ظاهر انتخاب کردیم و خریدیم
وقتی ب دنيا اومد و یکی دوماهه شد، پستونک رو دادم کم کم، و اوق میزد و هعی مینداخت از دهنش، یا پرت میکنه از دهنش
تا کمو بیش می‌گرفت،ب شوهرم گفتم ببین ی پستونک سایز کوچیکتر هم هست یا نه
رفت و یکی گرفت سرش گرد بود، چون قبلیش سرش شيب داشت، یکم بزرگ تر از این جدیدش بود، با اینم یکم اوق زد اما گرفت و دومیشو بیشتر دوست داشت
تا ب این عادت کرد.
اینو گمش کرد، یکی جفتش رفتم بخرم، داروخونه ایه گفت که این برای 6 ماه تا 18ماه ایناس، بچمم 5 ماهس تقریبا بخاطر همون همین سایز 6تا 18 رو گرفتم دوباره
فهمیدم ک سایز بندی داره پستونک هم، من ب هرحال همون سایز اونیکه گم شده بود رو گرفتم
اما اینو گفتم چون خیلی مامانا مث من تجربه ندارن ک کوچیک بزرگ هستش پستونک، و مامانای ک بچه تازه ب دنیا اومده یا زیر 6 ماه دارن، خواستین پستونک بخرین سایز کوچیک بخرین ب داروخونه بگین صفر تا 6ماه رو بده.
کاش اول اینو میدونستم ک بچمم اذیت نشه ب هرحال گفتم شمام بدونین عزیزان
و قبلنم دیدم ک مامانا چندین مارک پستونک می‌خرن بچشون نمیگیره پستونک، احتمال زیاد بخاطر سایزش هست