انقد خسسسسسستم دلم میخاد یه جا برم یک هفته تنهای تنها فقط بشینم گریه کنم؛ سبک شم برگردم ب این زندگی گهی
از اول فروردین اومدم شهرمون یک روزم بهم خوش نگذشته بچه داعم گریه نق تا نصفه شب انقد گریه میکنه ک نفسش بالا نمیاد برای باباش اونو مبخاد
بابام نیست با گاهی میاد میره تا خود 3،4صب پسرم گریه در حد دور ازجون مرگ میکنه
دلم خونه
این همه زحمتشو بکش انو گهشم بشور بپز جون بزار آخرم بابا. بابا باید ببخشید منو ب تخمشم حساب نمیکنه

منم رفتم پیش مادرم مریض شدیم ذخترم لجبازی میکرذ بهونه باباش می اورذ

منم ببر هرجا رفتی😞😞😞😞😞

منم هستممممممم😭😭😭😭😭

منم نیاز دارم فقط هم یک روز کسی پیشم نباشه تنهااا باشمممم هیچکس کاری بهم نداشته باشه

پسر منم خیلی خیلی وابسته ی باباشه
تا شوهرم بخواد بره بیرون این زار میزنه دنبالش
جاهایی که نمیتونه ببرتش رو باید با هزارتا بدبختی قایمش کنم اون بره
بعد ک دید نیست یکم گریه میکنه دیگه سرگرمش میکنم یادش میره
الان یه هفته اس شوهرم رفته دبی خیلی دلتنگه از خواب که بیدار میشه میگه بابام کجاست میگم هنوز نیومده میگه نه اومده تو الکی میگی 💔
اونم میگه لحظه شماری میکنم برگردم پیشش تا یه هفته ی دیگه که فعلا نمیاد

تصویری زنگ بزن صحبت کنه باهاش

چون یکسره پیشش هستی وگرنه تو هم نباشی برای تو گریه می کنه