۸ پاسخ

هرکس از چیزی میناله.حالا پسر من ۱۹ماهشه.خیلی ام شیطونه و با هیچکسسس غریبی نمیکنه البته بغلشون نمیره ولی خب به شیطنت خودش میپردازه حتی خونه ای کسی که تاحالا نرفتیم.من همش ارزو میکنم ای کاااش غریبی میکرد که حداقل نیم ساعت تو بغلم بشینه.بقیه هم راجع به شیطنت پسرم میگن😂

من غریبی نمیکنه ولی خیلی کنجکاوه.همش باید مواظب باشم نره سر جایی.بیشتر خسته میشم تابخواد بهم خوش بگذره

اصلا نفهمیدم خخخخخ

پسر منم بیچارم کرده.از اول تا اخر بغلمه از رو پام پایین نمیاد

پسر منم همین حالتیه، ولی هر کس هر چیزی بگه من بی خیالم و میگم بچه طبیعیه یکم بزرگتر بشن کاملاً درست میشه

خب گلم بچت و خودت از همه مهم ترین می‌تونستی امسال بچه رو بهونه کنی و هیچ جا نری و هیچکسم خونتون نیاد .من که امسال همین کارو کردم
آرامش بچم از همهههه چیز برام مهم تره اونی که سالی یکبار میبینیمشون همون بهتر که نبینم

باز خوبه که دختر شما میره یه گوشه بازی میکنه.
پسر من از اول تا آخرش نق میزنه خسته ام میکنه

عمع دخترمنم هی میگف چرا نمیاد جای ما چرا فلانه منم گفتم خب دخترم ادم شناسه 🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان نازگل 🌺و🫄 مامان نازگل 🌺و🫄 هفته سی‌وپنجم بارداری
وای این سخت ترین چالشی هست که تو بچه داری باهاش روبرو شدم، بچه من آروم و اذیت نکن بود، اما سه روزه افتضاح شده، باورتون نمیشه هر لحظه فکر میکنم این بچه من نیست ، بشدت اذیت کن و شر و فضول و جیغ جیغو و دست بزن دار، همه اینا عیب نداره آدم میگه همه بچه ها اینجوری ان. اما بشدت گریه میکنه، یعنی کاری که برخلاف میلش باشه جوری گریه میکنه و زار میزنه که اصلا نمیتونم توصیف کنم، پریروز مادر شوهرم صورتش رو شست جلو خود یه کولی بازی درآورد اگه خودم میدیدم حاضر بودم قسم بخورم این بچه فصل کتک زدن اینجوری گریهدمیکنه در حدی که داشت بالا میاورد، دیروز از صبح همینطوری بود انقدر گریه کرد همسرم مرخصی گرفت اومد خونه تا عصر شب رفتیم مهمونی موقع لباس پوشوندن دوباره چنان صحرای کربلایی درست کرد هه فقط مات نگاه میکردیم، باورم نمیشد بخدا همش میگفتم این بچه من نیست ، دوباره دیشب موقع خواب دوباره دم صبح ، یعنی دم صبح گفتم الان همه همسایه ها میریزن تو خونمون، دوباره از امروز صبح، یعنی هر لحظه میگم صبور تر باش، هی اذیت میکنه خیلی با قربون صدقه و حواسش رو پرت میکنم آخرش ول نمیکنه باورتون نمیشه از صبح شاد بالای ده بار دعواش کردم سرش داد زدم ، هی میگم دیگه دعواش نکنم آنقدر سرتق شده اصلا گوش نمیده آخرش مجبور میشم دعواش کنم، همش میترسم یهو یا خودم سکته کنم یا بزنمش۸، پیش خودم میگم کاشکی یکی بیاد دو روز ببرش یهو وسط اینهمه اذیت کردنش یهو دستم نره بزنمش یا بیشتر سرش داد نزنم، من واقعا صبورم اما این خیلییییی اذیت داره میکنه