۲ پاسخ

مثل پسر من آنقدر ب خانواده خودم عادت کرده عید دو سه روز رفتیم تبریز خونه مادر شوهرم اونجا همش گریه غریبی میکرد چسبیده بود به من شب پامیشد گریه میکرد طفلی بچم هم لاغر شد هم ب قول شوهرم افسردگی گرفت اومدیم خونمون الان آنقدر قشنگ بازی می‌کنه اذیت نداره

بچه ها اخلاقشون باهم فرقي ميكنه پسر من هر موقع ميرفت پارك اصلا از سرسره و تاب نميترسيد اما الان دو باره كه بردمش از وسيله ها ميترسه😕

سوال های مرتبط