ساعت هفت و نیم با صداهای ناز و با نمکش که خواب‌آلود بود بیدار شدم. داشت غلط می‌خورد و بازی می‌کرد. منم از جام تکون نخودم و سیر نگاش کردم.
از دیشب نیت کرده بودم پنکک درست کنم. به سختی با گریه و نق نق و بچه به بغل درست کردم و دادم دستش. دیدم اصلا خوشش نیومد. فهمیدم خوابش میاد. بردم خوابوندم. بیست دقیقه خوابید و منم اومدم آشپزخونه چایی بخورم که بیدار شد😮‍💨
دوباره شروع گردم به خوابوندن. یکم چرت زد و پاشد.
با خودم گفتم خدایا چی بدم الان به بچم؟ پنکک که دوست نداشت.
یهو یاد نیمرو افتادم. با کره درست کردم و دادم خورد.
نیمرو رو با کره زیاد و شعله کم درست میکنم که کره به خورد تخم مرغ بره.
خدا روشکر کردم بخاطر نعمت تخم مرغ.
پنکک هم داره ذره ذره میخوره.
خودمم از بس صبح بغلش کردم کمر درد گرفتم و افتادم رو مبل.
پنکک های شما هم اینشکلی میشن؟

مواد میریزم تو بطری اب معدنی خالی تکون میدم حل که شد همونجور اندازه یه قاشق میریزم تو تابه داغ قبلش کره اب شده میمالم کف تابه خیلی ضخیم نمیگیرم ک مغزپخت بشه.

غلط میخورد🤣🤣دیونه

باچی درست کردی پنکیک

اره پنکک ماهم همین بود

غلت میخورد🙄