سلام مامانا روزتون بخیر میگم شما چجوری با بچه هاتون اموزشی کار میکنید من دخترم اصلا علاقه نداره وقتی میگم بیا یه چیزی یادت بدم میگه دوس ندارم اصلا اسم مهد و مدرسه و یاد گرفتن چیزی میاد فراریه نه مهد میره نه حرف من گوش میده تو خونه😢میترسم کلا بی سواد بمونه

درمورد مهد که میگی میترسه
پسرمنم میگه دوست ندارم برم
منم براش مثل داستان تعریف میکنم
بهش میگم من کوچولو بودم مامانم منو برد مهد اونجا خیلی قشنگ بود ،همه ی بچه ها اومده بودن بازی میکردیم
شعر میخوندیم ،دست میزدیم ،سرسره بازی ،تاب بازی میکردیم باهم دیگه خیلی خوب بود منم وقتی دیدم خوبه به مامانم گفتم توبرو خونه بعدا بیا دنبالم
اما تورو که ببرم مهد من میمونم پیشت اصلت نمیرم خونه

چون پسرم از نبودن من خیلی میترسه

من دخترم انگلیسی حرف میزنه دو زبانه س از شش ماهگی باباش باهاش حرف زد خودش سوال خیلی میپرسه خوشش میاد از اموزش پذیر بودن

آخه تو این سن نبايد توقع داشته باشی بچه بیاد بشينه یلد بگیره
بچه ها تو بازی یاد میگیرن کلا زندگی برلی بچه ها بازیه یاد هم میگیرن

با بازی باشه
اون چیزی که قراره بهش یاد بدی تو بازی
مثلا من میخواستم فصل نشون بدم گفتم میدونی پدربزرگ چه فصلی دنیا اومده همون موقع که خیلی سرده برف میاد میوه پرتقال و خرمالو هست و هی از زمستون گفتم خیلی ذوق میکنه
یا مثلا بهار فصل تولد خودشه میوه هاش چیه هوا چجوره یاد گرفت
گاهی میگم نفس بنظرت کدوم حیون خیلی بزرگه دماغش درازه رنگش طوسیه من فک کنم میمون باشه
اینجوری ک من اشتباه میگم و فک میکنه خودش بیشتر بلده استقبال میکنه

نگران نباش به موقع یاد میگیره بچه باید بچگی کنه من پسرم نیمه اولی هست دوست دارم یه سال دیرتر بفرستم مدرسه ولی فک نکنم همسرم اجازه بده

معلومه بچه ها از یادگیری فراری ان ..یادگیری فقط در قالب بازی ...

یه مداد بگیر دستت با یه کاغذ شروع کن نقاشی کردن ویاد دادن
منم پسرم به شدت فراریه به زور گولش میزنم تا به حرفم گوش کنه
کلی علکی میخندم تا خندش بگیره وخوشش بیاد بمونه به حرفم گوش کنه

مثلا یه کتاب دارم میخوام بهش یاد بدم
هرکاری کردم گوش نمیکرد
دیروز کتاب وباز کردم گفتم ببین این گربه مثل فلانی چاق ،اون یکی ببین مثل آجی لاغر
هرکس زیاد غذا بخوره چاق میشه ،کم بخوره لاغر میشه
توکتاب دوگربه چاق ولاغر بود با عکس ماهی هایی که خورده بودن ونوشته بود کدام گربه ماهی بیشتری خورده رنگش کن
باخنده وبازی براش توضیح دادم بعدهم بهش گفتم بیا باهم گربه هارو رنگ کنیم
کدوم گربه بیشتر خرده چاق شده بیا اون وقرمز کنیم ،اونی که لاغره زردش کنیم
به هرحال انقدر حرف زدم وعلکی خندیدم تا موفق شدم بهش یاد بدم
دیگه تا آخر شب هرچی میخورد میگفت مامان ببین شکمم بزرگ شده

نگو بیا یادت بدم بگو من میخوام مثلا نقاشی بکشم میای باهم بازی کنیم

پسرمنم همینجوریه دیگ چن روزه دارم میبرم مهد