کلافم کرده 😔واقعا بچه بداخلاقی‌ه الکی واسه هرچیزی یه عالمه گریه میکنه خودشو پرت میکنه زمین .جدیدا ک میاد منم میزنه .نه نه گفتن که ورد زبونش شده

خدا بهم صبر بده با این رفتارا که روز به روز داره پسرفت میکنه

دخترم انرژی هرکاری رو ازم میگیره حتی تو اتاق خودش تنها بازی نمیکنه دائم داره گریه میکنه واسه هرچیز.ظرفای صبحانه رو حتی نتونستم جمع کنم تا الان😞
اوقات فراغت که شوخیه واسم واسه علاقه خودم حتی یه فیلم عین آدم نمیتونم ببینم اصلا نمی‌فهمم چیشد
خیر سرم میخواستم تا سنم بالانرفته دوتا بچه پشت هم بيارم ولی واقعاااا توانشو ندارم
بچه های دور و برم که نگاه میکنم هیچکدوم در این حد بدقلق و ناسازگار نیستن
گاهی انقد میرم تو فکر و ناراحت یه گوشه میشینم مامانم میگه آدم نگات میکنه افسردگی میگیره
من تو آرامش بزرگ شدم همیشه تو سکوت و تنها و بدون تنش بودم واقعا تحمل این حجم سروصدا و گریه سخته واسم.
چند روز دیکه تولدشه حتی تولد هم نمیخوام بگیرم واسش چون با بچه ها سازگاری نداره یه دست بهش بزنن باز داد و بیداد و گریه .حتی فشفشه میبینه میترسه گریه میکنه
اوف
خسته شدم...

تصویر
۸ پاسخ

اخه داره دو سالش میشه و میگن بچها بحران دوسالگی دارن
لجوج میشن ،ن ن میکنن ،و ...

دقیقا دختر منم همینه
تو شلوغی میریم کلا میچسبه به من که بهش میگم بچه کوالا
پارک میریم شلوغه بازی نمیکنه میترسه
حتی شهربازی میریم میگه خودت بیا کنارم سوار شو و ...

واااای درکت میکنم منم دارم ذره ذره نابود میشم از دست پسرم 🥺🥺🥺🥺

میگن تا ۳سالگی همینجورین.خدا بهمون صبر بده واقعا.پسر من همش چسبیده ب من.حتی نمیره با اسباب‌بازیاش بازی کنه

🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺

محیط خونه چجوری؟
روابط شماوهمسرتون؟
خودت دعواش میکنی دادمیزنی؟
بیرون میره بازی میکنه بدو بدو همراهیش میکنه انرژیش تخلیه میشه؟

چقد تو منی
من که میشینم گریه میکنم فقط

یک ایرادی هست.هیچ بچه ای بیخودی گریه نمیکنه.چقد باهاش وقت میگذرونی؟منظورم بازی هست.گردش چقد میبریش

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
آخر شبا که شوهرم و پسرم رو میخابونم قشنگ مثل این آدم های عقده ای میشم نمیدونم برم اینیستا بچرخم برم فیلم‌ببینم برم بخورم برم جمع کنم احساس میکنم دنیا مال منه واقعا چطوری بعضی هاتون چن تا بچه دارین؟چن روز پیشا تو پارک یه خانمی رو دیدم که دوتا دختر ناز داشت دوساله و ۶ساله فک کنم پسر من همش میرفت اون کوچولو رو بغل کنه اونم اجازه نمی‌داد و سر حرف باز شد با مادرشون در مورد بچه ها صحبت کردیم من بهش گفتم واقعا چطور دوتارو اداره میکنید خدا توانایی بهتون بده گفتم من دوتای دیگه دارم ۱۲ ساله و ۹ساله اونا مدرسه هستن ۳۵سالش بود هر چهارتا رو طبیعی به دنیا آورده بود هرچهارتا شیر خودشو خورده بودن بهش گفتم احتمالا همسرتون دست راستتونه گفت ساعت ۷غروب میاد خونه تا بخابه همش تو گوشیه حتی گردش هم خودم میبرمشون بچه ها یه آرامش خاصی داشت که اصلا نگم براتون اصلا حرف می‌زد انگار تراپیست داشت حرف می‌زد قطعا یه همچین مادری بچه های خوبی هم پرورش میده من به این ایمان دارم آدم وقتی آروم باشه درونش یعنی ده تا بچه هم میتونه نگه داره من کلا کلافم سردرگمم آرامش ندارم پریشونم نمیدونم منظورم رو فهمیدید یا نه خیلی پشیمونم که شمارش رو نگرفتم
مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 ۲ سالگی
سلام
خوبین؟
من فکر کنم وارد چالش های دوسالگی شدم
یه سری چیزا خوب شده یه سری چیزا خیلی بد
مثلا الان تقریبا یه هفتس دوسالش شده،بشدت اصرار داره روی چیزی که میخواد
مثلا میگه در یخچال رو باز کن،باز نکنم گریه میکنه
میگم اوکی گریه طبیعیه،ولی مگه یادش میره؟ابداً
به قدری خودشو اذیت میکنه که مجبورم باز کنم یه چیز بدم تا جوّ آروم بشه
نمیخوام این رفتار ادامه دار شه چیکار کنم؟اصلا نمیخوام کوتاه بیام جلوش تا عادت بشه🥺
میزان تاب آوری و تحملم کم شده واقعا،ما مریض بودیم شدید این چند وقت،احساس میکنم تاثیر داشته روی اعصاب و کنترلم واقعا عصبی و خسته شدم از طرفی هم آریا تشدید تر میکنه ناخواسته
مثلا دیگه اصلا تنها بازی نمیکنه
تنها کاری که میتونم در حق خودم بکنم تا یه نفسی بگیرم یه چیزی بخورم تلویزیونه،روشن میکنم کارتون میذارم
وگرنه با هیچ اسباب بازی ای بازی نمیکنه دیگه تنها
همش میگه بیا بازی،بازی هایی که دوست داره هم همش حرکتی واقعا جون نمیمونه برام🥺
بیرون هم نمیبرم هم سرده هم هنوز خوب نشدیم بریم خانه بازی
واقعا سختم شده به هیچ کاری نمیرسم
پیشنهادی دارین؟
برای بازی باهاش یا خرید وسیله ای سرگرم کننده یا رفتاری؟
مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 ۲ سالگی
عمیقاً دارم سعی میکنم با خوشحالی های کوچیک،قهوه،گل،فیلم،تمیزکاری و تایم های تقریبا ۲،۳دقیقه ای که برای خودم میمونه در روز خودم رو مثل این بیسکوییت شاد و سرحال و خشنود نشون بدم..
ولی خیلی سخته🫠شاید حتی نشدنیه حتی
از خواب شبم میزنم فیلم میبینم
تایم خواب پسرک که کلا ۱ساعت و نیمه در روز (الان خوابیده) وقف تمیزکاری و خونه تکونی میشه
شاید تنها کاری که هنوزم حالمو خوب میکنه همین قهوه درست کردن و خوردنشه
که سرجمع ۲دقیقه هم نمیشه…
واقعا کمبود دارم،از این نظر که دلم مدام برای خودم و تنهاییم تنگ میشه..بعد سریع عذاب وجدان میگیرم که ناشکری نکن،ببین آریارو،عشق کن زود بزرگ میشه🥺ولی واقعا این یه حقیقت محضه!
ما دلمون برای خود قبلمون تنگ میشه
منِ قبل ازدواج،
منِ قبل بچه،
یه حالیه که خوشحالی از داشته هات،از تغییر زندگیت
ولی در عین حالی ناراضی ای
آدم میمونه اینو به بقیه چجوری حالی کنه،فقط یه مادر دیگه میفهمه این حرف رو❤️
کاش یه تایمی از روز یه نفر شیفت مارو تحویل میگرفت و برای یکی دوساعت میگفت تو نه دخترکسی هستی،نه همسر کسی و نه مادر کسی
تو خودتی،خودِ خودت
برو هرکار میخوای بکن و بعد دوباره برگرد سراغ مسئولیت هات و وظایفت
🫠