سلام خانما.من خونم نزدیک خونه مادرشوهرمه .بعد با پسرم جدیدن خیلی میریم خونشون.اونا حیاط دارن پسرم اونجا خیلی بازی میکنه. فقط اینکه اصلا تنها وانمیسه حیاط میگه حتما باید من پیشش باشم.منم خسته میشم انقد وایسم پیشش .ی برادرشوهر ۱۸ ساله دارم ک خیلی بامادرش دعوا میکنه .پسرمم خیلی عصبی شده .ب پسرمم حرفای زشت یاد میده‌حالا ب شوهرم میام‌میگم ک اینجوریه من بفکر تربیت رادمان هستم بمن میگه بسه کم غز بزن‌.امشب باهم دیگ‌بدجور دعوا کردیم .گفتم تو رادمان رو ب اونجا عادت دادی .آخه صبح ک بیدار میشه فقط میگه بریم اونجا خیلی گریه میکنه .شوهرم باز حالیش نیس .میگه عیب نداره برو بچس.میگم از یطرف خورم میمونم حیاط خسته میشم‌از یطرفم تو اون خونه دائما داد وبیداد.امشب باهم دعوا کردیم کلی گریه کردم گفتم تو اصلا حرفامو نمیفهمی .تمام حرص خوردنای من سره تربیت رادمانه

ببین من هر وقت دخترم بد موقع میگه بریم جایی میگم مثلا خاله خونه نیست الان رفته مسجد یا بازار ، خیلی گریه کنه گوشی و الکی یه شماره میگیرم مثلا دارم با اون طرف حرف میزنم جوری حرف میزنم که مثلا خونه نیستن میگم اومدید حتما زنگ بزنید من محدثه رو بیارم خونتون ، تا حدودی آروم میشه یکم بهانه می‌کنه و یادش می‌ره ،، شما هم یک هفته سر گرمش کنی و نبری پسرت یادش می‌ره و کمتر بهونه می‌کنه

منم سر همین مسائل یه ماهی میشه خونه ی مادرشوهرم نرفتم البته من مادرشوهرم اخلاقای عجیبی داره عین دیونه ها هست دوست ندارم پسرمو ببرم خونشون چون قشنگ رفتارای مادرشوهرمو تو شوهرم میبینم وتا حالا چن نفرازاقواممونم بهم گفتن شوهرت مگه مشکل داره 😔

عزیزم درکت میکنم کاملا سعی کن بچه وقتی بهانه اونجا رو میگیره سریع سرگرمش کنی با خودت ببریش پارک که اونجا از ذهنش بیاد بیرون