۴ پاسخ

شاید شوهرتم همین فکرو راجع به تو داره
سر سنگین نباش و بهش نزدیک شو
این روزای جوونی زود می‌گذرند و تو پشیمون میشی بذار شوعرت بدونه دوسش داری و نیاز به محبت و دستای مردونش داری حتی پر رو بشه یا عادت کنه یا به زور ازش رابطه بگیری بگیر، بعد باهات همراه میشه این زندگی و رابطه مال دوتاتونه نه مال شوهرت تنها

نسبت به بچت هم بیخیال شو یکمی
صبح طهر شب یه چیزی بهش بده خورد نوش جون نخوردم نخوره
میان وعده ام بهش میوه یا آب میوه یا شربت شیره انگور یا بیسکوییت یا نون بده،خورد نوش جونش نخوردم بذار جلوش و برو مشغول یه کاری شو

وقتس هم مرد خونه تو جهت نکنه بی مسئولیت بشه ناخود اگاه مادر هم خسته از صبح سر بچه خالی میکنه

کارهای که خودم کردم یکم اوضاع بهتر شد
اول آشفتگی خونم برطرف کردم دائم دارم کار میکنم ولی حس خوبی دارم
دوم به خودم میرسم آرایش بیشتری میکنم
سوم با همسرم دیگه کل کل نمیکنم سعی میکنم آرامشم حفظ کنم وقتی عصبی میشم باهاش حرف نمیزنم راه های دعوا میبندم یکم توجه ام به همسرم بیشتر کردم جا خواب کوچولوم جدا کردم خودم کنار همسرم میخوابم
برای رشد بیشتر دخترم راه حلی پیدا نکردم

عزیزم خودت به شوهرت نزدیک شو ، خودتو درگیر رشد بچه نکن مطمن باش شما کم نمیزاری، این واقعا مقصر خود بچه ها هستن بد قلق هستن سخت غذا میخورن، من هر نیم ساعت دارم برای دخترم یک غذایی خوراکی چیزی درست میکنم اما لب به هیچی نمیزنه و بسیار کم وزنه، چاره چیه عزیزم باید فقط صبوری کرد

سوال های مرتبط