سوال های مرتبط

مامان برکه❤️ مامان برکه❤️ ۱۷ ماهگی
رسال این موقع دل توو دلم‌ نبود که زودتر مخلوقی که ۹ ماه بند دلم بود رو ببینم
، تا صبح نخوابیدم، دیگه از ماه و روز شماری به ساعت شماری رسیده بودم، ساعت ۶ رفتم بیمارستان و ساعت ۹:۱۷ ، ۳۰ اردیبهشت من از من به دنیا اومد، چشمم که به صورت ماهت افتاد، تموم دنیا مال من شد، شب تا صبح مدام بیدار میشدم‌ نگاهت میکردم و میگفتممم واییی چقدررر خوشگلهههه، اولین بار که صدای گریه‌تو شنیدم یهو قلبم ریخت، چقدرررر صدات خوش آهنگ بود، وقتی بغلت کردم مسحور حضورت شدم و مدهوش بوی تنت شدم، هر سری که لباتو غنچه میکردی و بدنتو کش و قوس میدادی ، دلم قنج میرفت میگفتم همین شکلی توو دلم کش و قوس میرفتی، آخخخ مامان به قربون تک تک اعضای بدنت، ‌یکسال بی نظیر و پر چالشو گذروندیم، خیلی زود از نوزادی در اومدی و پا گرفتی دخترکم، چه خوب شد که اومدی و من این حس و عشق شگفت انگیز رو تجربه کردم ، به معنای واقعی امید زندگیم شدی ، زندگیم تقسیم شد به قبل و بعد تو، اصلا من قبل تو چطور زنده بودم؟ خلاصه که خالصانه عاشقتم، تولدت
Iمبارک زیباترین، شیرینترین و مهربونترین دختر دنیا