سلام ب همگی شما.انشاالله هر جا هستید سلامت و شاد باشید. ببخشید که این حرفها اینجور مسائل این‌جا میگم.اما‌واقعا از لحاظ روحی الان بهم ریختم.ولی نیاز داشتم با یکی صحبت کنم ک‌منو درک کنه و بفهمه.من بعد از زایمان خیلی احساس میکنم زود عصبی میشم.و‌نمیتونم خشمم رو کنترل کنم.پسرم نوزده ماهشه هفته قبل سر ی بحث ک نتونستم خودمو کنترل کنم با یکی از فامیلام دعوام شد داشت زور حرف میزدو من نتونستم گذشت کنم صدامو ب شدت بلند کردم و فریاد زدم.جوریکه پسرم ترسید و گریه کرد از تنش من. امروز خواهرم ک خیلی وقته باهام قهره.سر ی موضوعی بهم تیکه انداخت اولش آروم جوابشو دادم اما بعد اون شروع کرد ب بی احترامی و توهین ک باز نتونستم خودمو کنترل کنم ک منم داد و فریاد زدم و جوابشو دادم یه لحظه حتی بهش حمله هم کردم ک برنمش. ک یهو باز دیدم پسرم خیلی ترسیدو گریه کرد.اون لحظه تمام دنیا رو سرم آوار بود ک چرا جلو پسرم کوتاه نیومدم گذشت نکردم و گذاشتم اون بچه همچنین صحنه ای رو ببینه و بترسه.. واقعا خیلی نگران بچه ام هستم از اینکه با امروز دو بار صحنه تهاجمی و دعوا و تنش زا از من دید.و بشدت ترسید.شماها همچنین اتفاقی تا حالا براتون پیش اومده ؟و چه عکس‌العملی انجام دادید؟ب نظرتون تو ذهنش میمونه این اتفاقا؟خواهشا جواب سوالمو بدید تا یکمی شاید اروم شدم😭

۱۳ پاسخ

عزیزم اگه واقعا اذیت میکشی به نظرم با یه مشاوره صحبت کن که خدایی نکرده افسردگی نگرفته باشی ۱۴۸۰ زنگ بزن از۹ صبح تا ۱۱ شب هستن

منم دقیقا مثل شمام و نمیتونم خودمو کنترل کنم

به نظر من دلیلش هم روحی هست هم جسمی. هم خودت حساس شدی هم اطرافیان دخالت میکنند. اطرافیان رو که نمیشه تغییر داد ولی خودت رو بله.
منم اینجوری مثل شما بودم ولی درجه اش کمتر. رفتم پیش روانپزشک بهم قرص ضدافسردگی داد اصلا ازین رو به اون رو شدم. باز خوبه شما به رفتار خودت ناظری . من که تا ۶ ماه بعد از زایمانم یه چیزی بین زمین و آسمون بودم و خودم هم خبر نداشتم
شايد هم ویتامین یا ماده ای در بدنت کمه
از من حتما برو دکتر. من که نتیجه گرفتم

منم همینجوری بودم بعد زایمان آدم همه رو میشناسه و دیگه حاضر نیست آدم قبل بشه و تو همه چی کوتاه بیاد تو مقصر نیستی فقط دیگران میخوان با رفتارشون باعث رنجوندن تو بشن سعی کن رفت و آمدت با اینجور افراد کم کنی و سکوت بی محلی کنی و جوابشون ندی به خاطر بچت.یه چکاب هم برو من همه چیم کم بود ویتامین ها قرص خوردم یکم بهتر شدم و با چند تا از دوستام حرف زدم سبک شدم

شیر خودتو میدی اگه شیر خودت رو نمیدی حتما با مشاور دکتر هماهنگ شو حالت تهاجمی هم برای قلب خودت خوب نیست هم پسرت

عزیزم زندگی برای هممون خیلی خیلی سخت شده. من هم همینطوری ام خیلی حساس شدم برای درس دختر بزرگم کلی دعواش میکنم. بعد مثل سگ پشیمون میشم. به خودم قول دادم که دیگه با عصبانیت باهاش حرف نزنم کع دختر کوچولوم هم نبینه این صحنه ها رو.اینا رو گفتم که بدوتی تنها نیستـــــــــی. خدا بهمون کمک کنه. عزیزم ناراحت نباش اگه تکرار نکنی یادش نمیمونه.. مادر خــــــــــوب

منم مثل شمام و نمیتونم خودمو کنترل کنم ولی الان یه ساله تحت نظر پزشکم و واقعا خیلی حالم بهتر شده

عزیزم منم خیلی عصبی میشم و شاید یه داد کوجیک هم بزنم ولی خیلی مراعات میکنم
حتی تو بحث و دعوا با همسرم همه حواسمون هست صدامون بالا نره که بچه نترسه
حالا شما هم سعی کن تکرار نکنی
با یکی دوبار چیزی نمیشه ولی اگه هی تکرار کنی صد درصد رو بچه اثر میزاره
اگه میبینی نمیتونی خودتو کنترل کنی از دکتر و مشاور کمک بگیر

هروقت خاستی عصبی بشی ب قیافه مظلوم پسرت نگاه کن اروم میشی جلوخشمتوبخاطرش بگیر

حتما چکاب بده و اگ میتونی برو تراپی

اره عزیزم صد بار ولی سعی کن دیگه تکرار نکنی یادش میره تو سن رشده

منم همین جوری شدم فک میکنم ب خاطر کمبود ویتامین چون شیر میدیم

منم بعدزایمان خیلی عصبی شدم خدا ب هممون صبر بده

سوال های مرتبط

مامان نیلیا مامان نیلیا ۱ سالگی
مامان شاهان مامان شاهان ۱ سالگی
مادرایی ک‌میخان زایمان کنن من تجربه طبیعی و سزارین دارم بنظرم کسی بتونه طبیعی زایمان کنه خیلی خیلی بهتره رو دخترم یازده سال پیش تصمیم گرفتم طبیعی زایمان کنم و 13ساعت درد کشیدم ولی فردای اون روز من برا آزمایش پسرم تو بیمارستان بودم‌جوری ک نگهبان یهم گفت تو همونی ک دیروز اومدی زایمان کنی گفتم بله گفت ماشالله چ زود سرپا شدی ولی چون بخاطر پرسنل و پرستار و دکتر بداخلاقم و خودمم لجبازی کردم همکاری نکردم زایمان سختی داشتم و تصمیم گرفتم دومی رو سزارین کنم ک تا اتاق عمل خوب بود تا بی حس بود زخمام میگفتم میخندیدم همچین ک از بی حسی درواومدم من بودم و زخم حتی دستشویی هم باید دستمو میگرفتن دکترم نگفت بخاطر بی حسی از کمر بعد عمل تا چند ساعت حرف نزن منم چقد حرف زدم ی هفته تمام یک سردردی گرفتم ک فقط میگفتم گه خوردم بردنم دکتر ب دکتر میگفتم ی آمپول بزنید تا بمیرم زجر نکشم ببین ن این سردرد ک عادی میگیریم ن مغزم داشت کنده میشد زخم از ی طرف بیست روز تمام خوابیدم بنظر من هیچی مثل طبیعی نمیشه درد میکشی ولی بعدش راحتی ن