۹ پاسخ

🥺🥺
همه مادرا این لحظات و احساسات رو تجربه کردن

بیخیال بابا مگه ما ادم اهنی هستیم ک خسته نشیم و غر نزنیم...طبیعیه پیش میاد اصلا عذاب وجدان نگیر گاهی نهیب لازمه برا بچه

همه مون ی روزایی خسته میشیم،بعد هم قرار نیس که بچه هرکار دلش خواست بکنه حتی ی نه یا تشر بهش نزنیم....اشکال نداره خودتو سرزنش نکن عزیزم

اشکال نداره گاهی اوقات مادر هم خسته میشع

خودتو سرزنش نکن برای خودت یه نوشیدنی ک دوست داری درست کن ماسک صورت بزن یا کتاب مورد علاقتو بخون یه روز کامل برای خودت باش تاحالت خوب شه

ما هم آدمیم دیگه خسته میشیم حق داری
این روزا رو همه مادرا دارن

اوه همچین گفتی مادر بدیم گفتم زدیش حتما! 😂😂😂 دختر من به مرز کتک میرسونه.

امشب منم جالب نبود پسرم بی ادب شده بود رفتیم تو کوچه جلو همه منم اومدیم خونه باهاش دعوا کردمو و سرسنگین شدم اونم یه عالمه گریه کرد و همش میگفت مامان دلم برات تنگ شده ببخشید منم گفتم بخشیدمت بوسش کردم و خوابید ولی خیلی گریه کرد دلم سوخت براش میدونم مادرخوبی نبودم

عزیزم کاملا حق با توئه اصلا عذاب وجدان نداشته باش ، عذاب وجدان رو باید پدری داشته باشه که به زنش فرصت یه روز استراحت رو نمی ده و فکر می کنه مادر یه ربات ۲۴ ساعته است
شوهر منم همینه اصلا کمک نمی کنه و صفر تا صد همه کارهای ایه با منه ...

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۳ سالگی
مامانا خیلی دلم گرفته، شوهرم یه چندماهی میشه قرص آرامبخش میخوره هیچ مشکل جدی ای هم نداره بخاطر این میخوره میگه ذهنم همیشه خسته ست، من میگم خب بیشتر آدما همینجورین قرص نخور، از وقتی اونارو میخوره رابطه جنسیمون اصلا مختل شده به نعوظ نمیرسه شل می مونه سرد شده اصلا، وقتی هم که رابطه داریم پنج دقیقه هم نمیشه کلا، من از اون اول عاشق رابطه جنسی بودم خیلی برام مهمه دوست دارم طولانی باشه حالا یه مشکل دیگه هم پیدا کرده بیضه هاش التهاب داره واسه اونم دارو میخوره دیگه کلا رابطمون قطع شده، چندساله مسافرت نرفتم قبل بچه هم هیچ جایی نرفتیم خاطره مسافرت دو نفره حتی نداریم که دل بهش خوش کنم ۷ صبح میره ۹ شب میاد ۱۰ میخوابه حتی حال نداره با بچه بازی کنه، زندگیمون فقط شده کار کار کار، مسئولیت بچه همش با منه حالا شکایت نمیکنم ولی اینکه به من توجه نمیکنه واقعا داره اذیتم میکنه اخه من زنی ام هم که یه ذره بهم محبت و توجه بشه تا چند روز شارژ میشم و انرژی میگیرم، خیلی ناامیدم احساس بدی دارم این روزا...😔
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
سلام خانوما خوبین . مهراد تا سه سالگیش توی تاب میخوابید . دقیق سه سالش که شد یه شب خودش گفت مامان منو تاب نزار ، بندازش اشغالی ، منم از اونشب دیگه تاب رو قایم کزدم . حالا یک هفتس، عصر ها اصلا نمیتونه بخوابه و کسله . هر چقدر پیشش میخوابم و بغلش میکنم ، میگم بخواب و ... نمیخوابه ،،، شبا هم با بدبختی یک ساعت خاموشی میزنیم که بلاخره بعد از یک ساعت میخوابه، همسرمم میگه دیگه حق نداری تاب رو بیاری ، سه ساله بخدا هر جا رفتیم تاب همراهمون بوده ‌ اگر یهو نمیبردیم مهراد همش گریه میکرد و خیلی خیلی خیلی وابسته ی تاب بود . بخاطر همین مسافرت هم نمیتونستیم بریم ... حالا امروز عصر گزاشتمش روی پام و اروم تکون دادم که خوابید . خیلی میترسم به روی پا خوابیدن عادت کنه ، چون برام واقعا سخته و نمیتونم ، چقدر بچه داری واقعا برای من سخت میگزره 🥲🥲🥲 خیلی این روزا مهراد هر چیزی رو که میبینی میخواد و گریه میکنه. منم حقیقت میبینم گریه میکنه از قصد براش نمیخرم ، خیلی بدم میاد بچه گریه کنه . . شاید بگم حدود ۵۰۰ تا ماشین داره ، ولی میریم بیرون یکسره میگه من اینو ندارم ،، من اونو ندارم.... خلاصه بچه داری صبر بزرگی میخواد.....