۱۸ پاسخ

به نظرم دیگه خیییییلی زیادی سخت گرفتی مامان سلنا برای هر چیزی باید به خودت فرصت بدی و تمومش کنی به اندازه کافی غصه شو خوردی عزیزم وقتشه دیگه خودتو ذهنتو رهاااا کنی رهای رهااااا
بیخیال چو فردا شود فکر فردا کنی دیگه اصلا ازین لحظه به بعد فکر نکن چی میشه چون دیگه دست ما نیست بقیششو بسپار به خدا و روحتو ذهنتو سبک کم بپذیر دیگه تو ذهنت بدترین اتفاق های ممکنو تصور کردی دیدی خیلی هم لاعلاج نیست
دور از جون مریضی لاعلاج نیست که نشه کاری کرد
بخدا اونایی که مریضی لاعلاجم میگیرن بعد چند وقت میپذیرن و کنار میان و راه رو ادامه میدن
خواهشا دیگه به این فکر نکن چی میشه
چون ما اصلا نمیدونیم خیرمون تو چیه
ایه قرآن میگه چه بسا اتفاقی برای ما شره ولی خیر درش هست چه بسا اتفاقی برای ما خیره ولی شر درش هست
سعی نکن همه چی در کنترل تو باشه
یکی دیگه اون بالا هست که همه چیز در کنترل اونه و اون به ما از ما مهربون تره..... ❤️❤️❤️

راه درست اینه که بری پیش روانشناس تا کمکت کنه عزیزم

روزی که همه ازت فاصله گرفتن و هیچکی نبود که همراهت باشه همین بچه ی خداخواسته میشه همراه و یاورت 👌🌹 امیدت به خدا باشه این حالهایه بد و روزایه بدهم میگذره صبر داشته باش

به خودت برس ..ویتامین و قرصاتو مرتب بخور .به حال میای

تسلیم خواست خدابودن ارامشه مطلقه

عزیزم انرژی منفی از خودت دور کن چی میشه مگه اینجوری که تو داری میکنی خودت داری بادست خودت وارد منجلاب میشی اون بچه این کارو نمیکنه مگه الان دوتا نداری چه فرقی می‌کنه باهم بزرگ میشن تو که الان راه دیگه ای نداری به چیزای خوب فک کن انرژی خوب بفرست تا وقتی اینجوری بگی همین اتفاقا بیشتر برات بد رقم میخوره

عزیزم زندگی بالا پایین زیاد داره.خودتو نباز .به خودت روحیه بده به چیزهای خوب فکر کن .مثبت فکر کن .تو زندگی انقد مشکلات هست تو باید الان شکر کنی

سرنوشت رونالدو رو ببین مادرش میخواست سقطش کنه .....اخرش همین بچه دستتو میگیره

بجان مادرم که عزیزمه اگر الان یهویی بگن حامله ام با دل و جون میپذیرم
هر چند که دیگه قصد بچه دار شدن ندارم

همیشه بچه ای ک میخوادسقط بشه ارهمه بهتره واس پدر مادر من خودم بچه سوم خانوادم ناخواسته هم بودم و کلی راه رفتن و من نیفتادم اماالان مادرپدرم همه رازاشونو درددلاشون بامنه😊

عزیزم. خیلی ها در حسرت یک بچه هستن
خیلی ها آرزو دارم شرایط شما را داشته باشن

نا شکری نکن تموم میشه این دوران

نمی‌دونم جات بودن چه حسی داره خودم بچه اولم استراحتی بودم چون رحمم ضعیفه بچم ک ب دنیا اومد هفت ماهه بود ی مدت طولانی بیمارستان بود چقد از همه طرف تو فشار بودم گفتم دیگ بچه نمیارم یا اینکه بمونم اولی خیلی بزرگ شده چون توان غصه رو ندارم اما در عین جلوگیری یهو فهمیدم حاملم با ویار خیلی شدید و کل بارداری استراحت مطلق و سرکلاژ با وجود این همه رعایت بازم متاسفانه همون روزا با شدت بیشتری برام تکرار شد بازم زود دنیا اومد و من الان مثل چند سال پیش باز درگیرم گرچه اولش خیلی ناشکری کردم اما الان تموم وجودمه با همه سختیاش الهی خدا ب دلت آرامش بده میدونم چقد برات سخته💔

منم سومی دارم عزیزم ..
نمی‌خواستیم..ولی شد ..ونگهش داشتم ..
تو تنها نیستی..
سختیش یه سال اوله .
قوی باش

ناشکری نکن عزیزم
قبولش کن ایشالله خوش قدم باشه
منم بعد دخترم باردار شدم شوهرم خوشحال بود ولی من نه افسرده بودم
شوهرم با اصرار من قبول کرد سقط کردم ولی پشیمون شدم چون بعدش بیشتر حس عذاب وجدان گرفتم
توبه کردم و همون ماه پسرم باردار شدم
قشنگ مثل معجزه‌ بود حالم خوب بود دیگه ناراحت نشدم
الان پسرم انقد شیرین و تو دل برو هست که همه دوسش دارن

من میخوام برعکس بقیه یه حرفی بزنم
عزیزم وقتی فکر میکنی از پسش نمیای چرا میخوای خودتو اونو بدبخت کنی .اون بچه مادرشاد میخواد

مگه میخوای چیکار کنی که اینقدر حالتو بد میکنی
یعنی اینقدرررررررر بده بچه داشتن یا بزرگ کردن
من ناخاسته باردار شدم سومی رو الان یک سالو نه ماهشه خدارو شکر سالمیم میگذره

چقدمنی😭

منم شرایطم مثل تو هست بااینکه عاشق بچه ام اما سومی نمیخواستم حالام که ماه 8 هستم هنوز نتونستم باخودم کنار بیام فقط میگم انشالله که سالم باشه من ناشکر نیستم اما واقعا آمادگیش نداشتم احساس خفگی دارم دلم میخواد ببرم جایی که منو اصلا نشناسن.. ازاینکه میگن بلد نیستن جلوگیری کنن ناراحت میشم همش مقصر همسرم هست و از اونم فاصله گرفتم

سوال های مرتبط