مامانا ما با مادرشوهرم اینا تو یه ساختمونیم
بعد به خاطر یه سری مسائل و رفتاراشون ، رفت و امد نمیکردیم ، بعد بچه گفتم به خاطر بچم باید بریم ، ولی بازم سرخود نمیرن ، هرموقع دعوت کنن میرم باشوهرم ، تنها اصلا نمیرم، چون رفتاراشون جالب نیست
بعد هرموقع میان بالا بچه رو ببینن هی میگن بزرگ میشی خودت همش میای پایین پیش ما ،یا هی به من میگن خودش بزرگ میشه خودش میاد پیشمون
دیشب پدرشوهرم گفت چرا نمیای سر بزنی ، گفتم هرموقع گفتید که من اومدم ، گفتن مگه باید دعوت کنیم ، خودت باید بیای
من دوست ندارم بی دعوت برم خونشون اصن بعد این حرفارم میزنن که پسرت بزرگ شد خودش میاد ، مادرشوهرم میگه پسر خودمه ، پسر منه
بعد حالا با اینکه زیرمونن هییییچ کاریم نمیکننا ، دو هفته یه بار میان ببیننشا ، ولی تا میانم اینطوری میگن

به نظرم حساس نشو عزیزم.
اینکه میگن پسر منه و اینا برا اینه که دوستش دارن.
بعدم خدا بزرگه.از کجا معلوم بزرگ بشه همش بره پیششون. نگران نباش

ولشون کن همون دوری دوستی بهترین گذینس

عزیزم سخت نگیر منم با مادر شوهرم اینا تو ی حیاطیم اونا طبقه بالا من پایین نمیرم مادر شوهرم هر روز میاد ی در مشترک داریم مگه چرا نمیای بهونه میارم میگم بچه ام خواب خودم خسته ام ی وقت خودش میاد که امروز نهار درست نکن بیا پیش ما میرم به پسرمم میگه بزرگ بشه خودش میاد اهمیت نده البته اونا واقعا خوبن برام از حق نگذریم

منم همین مشکلو دارم‌نمیرم تا میرمم آدمو پشیمون میکنن بلند میشم میام فقط دعا دعا میکنم زودتر از اینجا بریم

مامان منم این حرفو به پسرم میزنه مادرشوهرمم همینطور این حرف برا من عادیه
اشکالی نداره اونا هرچی بگن مهم اینه خودت کار خودتو بکنی و بهشون اهمیت ندی

بگن بی‌خیالی جلوه بده چون اگه بدونن نقطه ضعفت کجاست دیگه همون حرف میزنن

هرچقدرم بچت اونارو کمتر ببینه دیگه بهشون وابستگی پیدا نمیکنه که بخواد بدون تو بره پایین

منم باهاشون دیواربه دیوارم مردشور هرچی شوهره خانواده شوهره ببره بابا یه روزخوب میشن یه روز بد مردشوربرده ها عصاب نمیزارن دیگه برای ادم ازحرصم شدم پوست واستخان