خانما من ۲هفته بخاطر عمل دماغم رفتن خونه مادرشوعرم موندم بعد دخترم یذره گریه میکرد سر هرچیزی زود خواستشو برطرف میکردن هعی می‌گفتم اهمیت ندین اونوقت فکر می‌کنه با گریه می‌تونه همچیو بدست بیاره میگفتن تو مادر نیستی انگار بلد نیستی رفتارتو با بچت الان دوروزه برگشتم خونه دخترم سره کوچیکترین چیز گریه می‌کنه دیگه آروم نمیشه شب میریم تو‌تخن بخوابیم سره اینکه نخوابه انقدددددد گربه می‌کنه منم اهمیت نمی‌دم ولی اصلا ساکت نمیشه قشنگ تا یساعت گریه می‌کنه تا خوابش می‌بره بنظرتون چه غلطی کنم دارم روانی میشم

درسته کاره اونااشتباه بوده ولی کارشمااشتباه تره
بچه قبل خواب یکساعت گریه کنه وجودش پرازغم واسترسه ک میخابه
شمامیتونی ی جورع دیگ سرگرمش کنی
مامعمولا میگیم بیاتاعروسک توبخابونیم
بیاقصه بگیم

یکم بیخیالی طی کن ببینه اهمیت نمیدی درست میشه

هواسشو ب چیز دیگ گرم کن ک اون چیزی ک میخواد یادش بره مثلا پسرمنم نق میزنه تشکش عکس ماشین داره گفتم وایی ببین مامان ماشینو چش داره دهن داره ازاونروز بااینکه نق میزنه ولی مرور میکنه چش و دهن ماشین رو تشکشو

بچه ها تو این سن تا ۲۸ ماهگی همینن

کاش میزاشتی بچت بزرگتر بشه عمل میکردی.تا اخر منت میزارت

روزای اول برای برگشتن به تنظیمات کارخانه سخته اما عادت میکنه صبور باش

وای همه تعجب کردن چون برا استراحت رفته بودین خونه مادر شوهر🤣🤣نیست مادر شوهرا همیشه غول پیکر بنظر میان

چقد خونشون راحت بودی ک رفتی اونجا،منظورم اینه واقعا بهت رسیدگی میکردن ؟ ببخشید اینا رو گفتم واقعا برام سوال بود
اما جواب سوالت بهش زمان بده و یکم صبور باش درست میشه بچه هست دیگه خلق و خوش عوض میشه

اولا چطوری طاقت آوردی دو هفته خونه مادرشوهرت باشی😉🫣
بعدشم عزیزم بچه یاد گرفته چند روزی بهش بی اعطانی کن برمیگرده به تنظیمات کارخونه😁🤭فقط باهاش همدلی کن که لجباز نشه