تولد۳سالگی ابوالفضلم
اونروز رو خوب ب یاددارم غروب بهاری و سردشهرم..میگفتن بعددنیااومدن پسرک عجول مامانم به پهنای صورت اشک میریخته و میگفته خدایا پسرک رو بهمون ببخش ..نذاردخترم ناامیدشه میرم درخونه آقایی که عمریه تو گرفتاریا صداش زدم بعد۱۵سال انتظار اومده..و.اسم پسرک عجول رو بذارید ابوالفضل تاوجودش ازبیماری ها پاک بشه ..امیر،ابوالفضل ...
خیلیم بهم میان یادمه دنبال اسمهای امروزی بودم که به اسم پسربزرگم بیاد و باأ شروع شه .پسرک عجولم ۷ونیم ماهه خودش اسمش روهمراهش آورد.ودوس نداشت اسم دیگه ای داشته باشه...

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط