۱۵ پاسخ

بابا چته
اشکال نداره،پیش میاد ،،ماهم قبل از اینکه مادر باشیم،انسانیم
وگاهی واقعا خلقمون تنگ میشه و گاهی از دستمون می‌ره

این کوچولوها هم بی زبون هستن،وواقعا سخته گاهی بفهمیم دردشون چیه

بابا عزیزم طبیعیه همه ما گاهی اینطوری عصبی میشیم بعد عذاب وجدان میگیریم مطمعنا هیچ کس تو دنیا اندازه مامانا بچشونو دوست ندارن

عیبی نداره عزیزم منم خیلی وقتا شده خسته شدم داد زدم سرش

خودتو ببخش گلم
همه مون اینجوری میشیم
حس. میکنیم باید فدای بچه مون بشیم

وقتی میبینی خیلی بیقراره مطمعن باش جایش درد میکنه یکم استامینوفن بهش بده بالاخره هر جایش که درده آروم میشه

عزیزم کسی ک بچه میاره باید به همه چیزش فک کنه بچه همین جوری بزرگ نمیشه گریه می‌کنه مریض میشه فردا دندون در میاره دو برابر گریه می‌کنه
خلاصه باید به اعصاب خودت آرامش بدی عزیزم
حالا دیگ اشکالی ندارع کاری ک شده ناراحت نباش

دلسوز‌ترین فرد برای بچه مادره
ولی خب مادرم یه توانی داره
شما دیگه دست خودت نبوده واسه همین خودتو مقصر ندون همه‌مون یه وقتایی کم میاریم

پیش میاد ناراحت نباسپش بلاخره ما هم آدمیم ممکنه یهو عصبانی بشیم برو همش بغلش کن بوسش کن آروم شی

عیب نداره خب مادرا هم خسته میشن خودتو الکی سرزنش نکن ، براش سوپ درست کن ، و مهم اینه از این به بعد سرش داد نزنی ، دگرنه بچه فعلا یادش نمیمونه ک تو سرش داد زدی

خیلی طبیعیه مادرها هم انسان هستن

پیشش میاد

خودتو سرزنش نکن هرحال همه ما عصبی میشیم خسته میشیم اما فقط خودمون میدونیم چقد دوسشون دارین جونمونم براشون میدیم 😍انشالله خدا خودش کمکمون کنه

عزیییییزم
عیبی نداره بغلش کن بوسش کن عذرخواهی کن
شد تجربه برات ک ممکنه این مواقع مریض شده باشن
منم دخترم کوچولو بود یسری خیلی نق میزد نمیخوابید ، بعدش فهمیدم سرماخورده

منم بعضی وقتا همینجوریم

پیش میاد عزیزم واسه همه مادرا این پیش میاد مادر هم آدمه دیگه همین که پشیمون شدی کافیه ازش بگذر و هوای بچت رو داشته باش

سوال های مرتبط

مامان پرنسا💗 مامان پرنسا💗 ۸ ماهگی
از دست شوهرم عصبی شدم دیگه

۴روزه دارم میگم این پنکه بی صاحب بردار بزار کارتن
انگار با گاو حرف میزنم
خسته شدم دیگه
هعی امروز فردا امروز فردا
الان یکم بخوابم بیدار شدم جمع میکنم آخرم هیچی به هیچی

امروز خودم بازش کردم شستمش
آماده که آقا بیاد جمعش کنه بزاره کارتن
اومد گرفت خوابید
منم حرصم گرفت
پرنساهم خوابش می اومد نق نق میکرد و جیغ میزد و گریه میکرد
منم دیگه عصبی شدم
رفتم کارتن آوردم توی حموم آمیزش کردم پلاستیکاشو تمیز کردم
پنکه رو گذاشتم توی پلاستیک و جمع کردم و چسب زدم درش
از قصد هم این کارو کردم هرروز دارم مدارا میکنم
از خواب بیدار شد میگه چرا نزاشتی ده دقیقه بخوابم گفتم پامیشم جمع میکنم
ولی از شناختی که ازش داشتم میدونستم باز میگه بزار فردا الان دیدم شده
چایی خورد رفت
الان هم عصبی ام از دستش هم ناراحتم که نزاشتم بخابه
هرچیزی رو باید هزار بار بهش بگی
منم این کارو کردم که وقتی یه بار بهش گفتم فلان کار کن انجام بده سریع
از اول زندگی همش مدارا مدارا
خسته شدم دیگه
شیر حموم شکسته یه هفته نمیره یه شیر بخر
فردا اولین کار هم میگم بره شیر بخره برای حموم دیگه نمی‌کشم واقعا