۱۲ پاسخ

این کاراشون باعث وابستگی بیش از حد بچتون و اینکه باعث میشه از شما حرف شنوی نداشته باشه میشه سعی کنید خیلی منطقی با یکی از عمه ها در میون بذارید که این کار شما باعث میشه بچم خراب بشه من اگر میگه مثلاً پفک بخر برام نمیخرم الان حتماً صلاح رو در این می بینم که نخرم امروز ،فردا که بزرگ شد و توقعاتش بیشتر همین عمه ها و همسرتون میگن ببخشید شما عرضه نداشتی بچه رو نگه داری کنی و تربیت ،تا دیر نشده جلوش روبگیر اینو منی میگه که با خانواده پدر شوهرم دارم زندگی میکنم از اول نذاشتم این چیزا پیش بیاد شاید هفته ای یکبار نهایتاً دوبار اجازه نمیدم باهاشون جایی بره چون اگر اتفاقی خدایی نکرده بیافته براش فوقش میگن میخواستی اجازه ندی و منم همین کار رو میکنم تربیت بچه خیلی خیلی مهمه

اگه خوب بهش میرسن و بازی میکنن باهاش بذار بمونه چه اشکالی داره

من رفتم خونه مادرشوهرم بزور میخاستن بهش خوراکی بدن که من بهش نمی‌دادم خیلی مودبانه از دست بچه گرفتم گفتم مامان جان ما این خوراکی رو الان نمی خوریم بعدا اگر من صلاح دونستم به شما میدم . بدون اینکه بهشون بر بخوره بعد رو میکنم یه خانواده همسرم میگم واقعیت من به مامان خودمم حتی گفتم که چیزی خاستین بهش بدین قبلش از من بپرسین الان مادرشوهرم یاد گرفته چیزی خاست بخره قبلش می پرسه و من راحت شدم

سالی یکبار با خودم😅

مثلا خواهرشوهرم زنگ می زنه دارم میام اونجا بهش چن بارباتاکید گفتم خوراکی نخرید حتی گفتم اسهال شدا ضرر داره مطمئن شدم نمی خره اومد دیدم خریده بعش گفتم چرا گرفتی من که گفتم نخر میگه می خوای منو ادم بدع کنی پیش سامیار
احساس می کنم اونا لج بازترازبچم هستن

حتی چن بارازپسرم پرسیدم منو دو سداری یاعمه میگفت عمه

شانس اوردی بنده خدا من مادرشوهرم خواهرشوهرم خودم و بچه ام مسخره میککن تا یه نوه پسری شوهرم یه دونست برو دورشون بگرد

من اصلا به هیچ عنوان بچمو تنهایی خونه مادرشوهرم نمی زارم باشه اصلا و عبدا. خونه مادرم هر وقت کار داشته باشم بهش میگم دو ساعت دیگه میام دنبالت و قبلش کلی مادرم صحیت میکنم که بدون اجازه من چیزی واسش نخرید یا ثبلش از من بپرسین . اگرم او چیزی خاست بگین باید از مادرت اجازه بگیرم. هر زمانم میخام به خانواده شوهرم چیزی رو بفهمونم که ناراحت نشن مثال میزنم که مثلا من به مادرم گفتم که زیاد دوست ندارم تنهایی پیشتون بمونه اینجوری حرفمو رسوندم تاحالا هم ناراحتی پیش نیومده. چون تربیت بچه از دستت خارح میشه بزرگ شه به خودش اجازه میده بره پیش اونا‌. ی جوری حالیشون کن سمت خودشون کشیده نشه. مثال بزن مثلا من بچه مو پیش مامانم زیاد نمی برم نمیخام که در زمینه تربیتی تووحبطهخودم باشه دوم اینکه خودن مقصدی که زنگ می زنن بهانه کن نبرش مثلا بگو مهمانی آم یا خونه دوستم میرم واقعا برنامه تو پر کن که اگر به شوهرت گله کردن دروغم نگفته باشی ‌. به بچه تم یاد بده هر چیزی شد نباید برای بقیه تعریف کنه کجا بوده . و به بقیه هم حالی کن دوست نداری ازش بپرسی کجا بودی چی خوردی و این چیزا فقط باید به خودت جواب پس بده وصلام

خونه پدر شوهره خونه مادرته نداریم بچه باید بدونه تا یه سنی. باید با پدر و مادر جایی بره وقتی بزرگتر شد میتونید از نگرانی هاتون و اینکه دلیلش چیه اجازه نمیدین مثلاً شب بمونه چیه از الان جلوش رو بگیر بعد ها خراب‌میشه من برادر بزرگم همش خونه مادر مادرم بود الان لجباز و یکدنده و مدت ها قهر می‌کنه با خانواده و هیچ وقت حرف گوش کنه خانواده نبوده ،البته فوق العاده آدم سالم و اهل هیچ نشده ولی دوره ی الان خیلی فرق داره

دختر منم خیلی به عمش وابستس صبح بیدار میشه میگه عمه تا شب انصافا خیلی دوسش دارن و بهش میرسن لجبازی فک میکنم تو سن بچه های ما عادی باشه بزار بره هم یه نفس راحت بکش هم بچت یه هوایی عوض میکنه

به شوهرم میگم واسه بچه هزینه کن مهد ببریم خانه بازی ببریم مگه اونجا پارکه هرروز میبری وابسته شده ازپس بچه برنمیام انگار دیونه ی عمه هاش شده

خوب وابسته شده هربارجایی میریم تو خیابون داد می زنه بریم عمه چرا اومدیم اینجا هفته ی یه بار میرم خونه مامانم ازدماغم میاره میگه چرا اومدیم اینجا بریم عمه دیگه خودمو زندانی کردم هیچ جا نمیرم ازذست این میترسم بزرگم شد بره بمونه اونجا ازمن حرف شنوی نداشته باشه
می خوام بهشون بگم که نیایبد دنبالش دیگه ولی ازاینورم شوهرم همکاری نمی کنه
شوهرم هربار میره بیرون پسرم دنبالش گریه می کنه اونم میگه بزار ببرم اونجا دیشب حرفم شد باشوهرم سرع همین

سوال های مرتبط

مامان حلماجون👩‍🍼 مامان حلماجون👩‍🍼 ۲ سالگی
#مسائل_جنسی_کودکان..پسر بچه ای را می شناختم که در مهد راه می رفت و می زد زیر اندام تناسلی بچه های دیگه و اسم کوچکش را می گفت! یک روز با پدر این بچه صحبت کردم، بسیار پدر با شخصیت و محترم اما خیلی امروزی و باز فکر می کردند و گفتند که در خانواده ی ما اصلاً این مسائل مهم نیست، همه این کار را می کنند این بچه همین طور که راه میره عموش هم میزنه! پدربزرگش هم می زنه! من هم می زنم و همه ی ما راحتیم 😳😄 و اصلاً من با بچم صحبت کردم و اسم واقعی آن را بهش گفتم و براش توضیح دادم که این جا دوتا استفاده داره یکی برای جیش کردنه و دومی را هم خودت بعداً یاد می گیری!

خلاصه این پدر کلی از خودش تعریف کرد و این که کلی به بچه اطلاعات داده بود؛ بعد از این که حرف هایشان تمام شد بهشون گفتم می دونی با پسرت چی کار کردی؟ پسر شما هیکل درشتی داره و سال دیگه هم میره مدرسه! تو مدرسه که میره از خودش بزرگتر هم هستند بعد میره به اون ها هم همین حرکات را می کنه و همین حرف ها را می زنه که می دونی این دوتا استفاده داره! استفاده ی دومش را می دونی؟ طبیعتاً هم کلاسی ها و هم سن های خودش نمی دونن اما میره سراغ چهارمی یا پنجمی که شما استفاده ی دوم این رو می دونین حالا یکی از این ها میگه آره می دونم بیا بریم تو دستشویی بهت نشون بدم ....

بعد شما می آیید ناراحت که پسرم مورد آزار جنسی قرار گرفته! و اون جا است که باید بدانی خودت بذرش را کاشتی، با اطلاعات بی موقعی که به پسرت دادی. اطلاعات بی موقع و توضیح های زیادی در ذهن بچه ها بذر می کارد مواظب باشید که بذر اشتباهی در ذهن بچه هایتان نکارید. (ادامه دارد...