پارت نهم
دست پسرم موقع بدنیا اومدن کشیده شده بوده الان بستن دستشو گفتن تا یک ماه نباید تکون نخوره
ب من گفت من بدون بخیه بچتو بدنیا میام تو لگنت عالیه
ولی تا مقعدم بخیه زده امروزم متوجه شدم هموروئیدم زده بیرون
مام اصلا حواسمون نبوده ک بهش بگیم تو ک گفتی بدون بخیه بجه رو بدنیا میاری تو ک گفتی طبیعی میتونی غلط کردی بیخود کردی
دست بچم تکون نمیخوره
مامانم میگفت یکی از پرستارا گفته ۱۴ساعت خیلی زیاده برای زایمان طبیعی اینجا۴.۵ساعت درد بکشن طرف زایمان نکنه میبرن برای سز
ولی من خس کردن عزتی و شابوداقی باهم لج کرده بودن چون موقعی ک زایمان کردم عزتی اومد گفت خوشحالم تونستی
شابوداقی گفت هم لگنش خوب بود هم طبیعی زایمان کرد هم بچه اش تپل بود
فقط باهم لج کرده بودن و منو بچم اون وسط لطمه دیدیم هنوزم شبا یادم میوفته اون شبو بغضم میگیره برای گریه های مامانمو شوهرم برای خودم ک کثافطا مهم نبود بداشون برای پسرم ک تا صبح ضربان قلبش خوب نبود....

۲۲ پاسخ

من ۱۵ ساعت درد طبیعی کشیدم و بچه نیومد
چقد بلا سرم اوردن
خدا ازشون نگذره
سه ساعت تمام زور زدم،
اخرش دیگه بخاطر ضربان خیلی پایین خودمو بچه
سزارین شدم،
خیلی خیلی تجربه ی بدی بود،
هنوز نتونستم باهاش کنار بیام

من فک کن یکشنبه ساعت۳بستری شدم دوشنبه ساعت ۱۰صبح ب دنیااومد چ عذابی کشیدم بمانداخرم گفت سزبودی طبیعی کردمت بچم لگنش دررفت خودم بخیه هام دررفت
لعنت بهشون دلم نمیخوادبهش فکرکنم الانم برادومیم کلی استرس دارم

چقد شاه بداقی از این حرفایی ک میگی به من زد دکترم بود گفتم من خصوصی نمیرم میرم شهدا انقد منو ترسوند ک خدا بدونه ولی خداروشکر زایمانم انقد سخت نبود ۳ بستری شدم کیسه ابم پاره شده بود ساعت ۸ اسپاینال زدن برام ساعت ۱۲ بچم دنیا اومد

خدالعنتشون کنه اصلا جون آدما براشون مهم نیس یاد زایمان اولم افتادم که چه بلاهایی سرم آوردن 😭😭😭

چقدر ناراحت شدم بخدا حرف مفت میزنن ۴.۵ ساعت درد بکشی میبرن عمل. من ۱۸ ساعت درد کشیدم ۴ساعت تو حالت ۱۰ سانت بودم بچه نیومد ک نیومد اخر اینقد دیر اورژانسی سز کردن ک بچم رفت دستگاه
خدا ازشون نگذره ک اینجور میکنن با مادرای بیچاره. تازه منم مث تو گلپا بودم

🥺🥺خدا لعنتشون کنه

خدا بگم چه گارشون نکه اخه به اینا میکن دکتر

من ک هیچ وقت حلالشون نمیکنم

الهی خیرنبینن ک با جون مادرا و بچه ها بازی میکنن

عزیزم چقد ناراحت شدم شهر منم عروسمون رو بردن بچش درشت بود هرچی مادرعروسمون برادرم اینا گفتن سزارین کنین نمیتونه طبیعی گفتن نه باید طبیعی بیاره آخر سر بچشم کشتن 😭😭رحمشم در آوردن بچه اولشم بود خود عروسمون هم رف تو کما خدا به ما بخشیدش ولی خیلی افسرده شده هنوز بیستو دو سالش نیست اینهمه بدبخته آخرم طلاق گرفتو رفت خدا خیرشون نده ک اونم تا آخر عمر طعم مادر شدن رو نمیچشه برای یه سهل انگاری دکتر انشالله به سر خودشون بیاد

منم همینقد بد بود زایمانم
تجربمو بخون:)

قدم نو رسیده مبارک
منو به سال ۹۲ بردین هر چی میگفتم سونو دارم بچم بریچه میگفتن نه اخرم بعد از ۱۲ ساعت دیدن نمیشه سونو کردن دیدن بچه بریچه خدا عذابشون بده انشاالله بچمو کشته بودن ۴۰ روز طفلکم بستری بود اما خدا رحم کرد الان پسرم کلاس پنجمه به لطف خدا

یعنی اگه این بحث لج کردن واقعی باشه، خاک تو سر شون🖐😑

یا ابوالفضل ی ترس دیگ بهم اضافه شد خدایا برای منو اینجور نکنن من دق میکنم ،امیدوارم یجوری اینا ازذهنت پاک بشه ایشالا ک دست پسرت زودی خوب بشه خدا لعنتشون کنه

عزیزم الهی بمیرم الهی ک حیرنبینن

خدا لعنتشون کنه ،حالم بد شد
ان شاالله از این به بعد روزای خوبی رو پشت سر بزاری عوض اون روز دربیاید🤲

من رفتم سزارین اختیاری واسه همین عن بازیاشون

من رفتم سزارین اختیاری واسه همین هم بازیاشون

پسرتم خوش قدم باشه مبارکه❤ ما خانوم ها خیلی قوییم مطمئنم از پسش بر میای بهش فک نکن ب خودت روحیه بده ایشالا سریع خوب میشی

ای خواهر چی کشیدی بعضی دکترا اصن نمیفهمن طرف داره درد میکیشه 😔

خدا ازشون نگذره،که به زور وادار میکنند یه عده طبیعی زایمان کنند،اون روز تو مطب دست یه نوزادی شکسته بود تو زایمان طبیعی

دکترت کی بود

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۸ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖