اعصابم خیلی خرده چند روزی میشه پسر همسایه ک همسن رهام هست میاد خونمون بازی میکنن هر دفعه ک پسره میخاد بره ۲ ساعت رهام گریه و لج ک چرا رفته من تنهام چیکارش کنم بنظرتون؟به حدی بعدش گریه زاری میکنه ک دلم میخاد همیشه تنها باشه مغزم کشش گریه های بعدش نداره

پسر منم هست حالا نه ۲ ساعت ولی یک ربع حداقل گریه زاری میکنه.هیچی همدلی کن باهاش فقط بغلش کن بگو میدونم دوست داشتی بازم پیشت بمونه ولی به این دلیل باید میرفت ولی من پیشتم مامان دوست داری فلان کارو کنیم (ی بازی جذاب ک میدونی حتما خوشش میاد) یا دوست داری فلان خوردنیو بخوریم(هرچی ک خیلی دوست داره)حالو هواشو عوض کن یجوری. اما شما میتونید بازم همدیگرو ببینید.بچه ها مفهوم زمان رو اونطور ک باید الان درک نمیکنند با همین تجربه ها کم کم میفهمند وقتی میره دوباره میاد متوجه میشه برای همیشه از دستش نداده.(میگند بچه ها حسشون به کسایی ک دوست دارند و میره از کنارشون مثل حسی ک ما نسبت به مرده ها و عزیزای از دست رفتمون داریم چطور سوگواری میکنیم اون زمان و دلمون میخواد یکی باهامون همدلی کنه نه بگه گریه نکن) بعد ی مدت دیگه گریه نمیکنه. زمان نیاز حل میشه.اتفاقا بزار این حسو تجربه کنه.فقط خودت بپذیر ک طبیعیه

باید باهاش صحبت کنی دیگه یروز گف دوستم بیاد بگو نه گفته نمیام چون دارم میرم رهام گریه میکنه من ناراحت میشم غصه میخورم رهام گریه میکنه این رفتارا معمولن موقتیه اگه زیاذ بشه باید از روانشناس کمک بگیری کلن وابسته بار نیاد

سلام عزیزم بهش توضیح بده منم همین کارو میکنم دیگه خیلی گریه کردنی من تبیهش میکنم دیگه با کسی حق نداره بازی کنه محلشم نمی‌زارم سری گریه بند میاد میشینه سر جاش

دقیقا حال منن همینه هرجا میریم یا هرکی میاد دلارا بعدش جیغ و گریه داد بی داد ک‌نره وایسته یا با ما بیاد 🤦🏻‍♀️دیشب انقدر گریه کرد دیگ خس خس میکرد با هیچی هم اروم نمیشه😩

هر روز نزار بیاد

دختر منم برا دخترخاله اش اونطور می کرد اون اما اصلا بی تفاوت بود به دخترم گفتم اگه یک بار دیگه گریه کنی موقع رفتن دیگه هیچ وقت دعوت اش نکنم گفتم همه باید شب برن خونه خودشون

قبلش باهاش صحبت کن بگو اگه بخوای گریه کنی دیگه اجازه نمیدم بیاد و اگه گریه کرد واقعا اجازه نده که بیاد