مامانا لطفا توروخدا هیچ وقت بچه هاتون رو دعوا نکنید ناشکری نکنید همه اینکه بچتون سالمه و یه بچه عادیه میلیاردها بار خداروشکر کنید. فقط مادری که بچش یه مشکلی داره هر چند یه مشکل کوچیک میفهمه بچه سالم ینی چی چه نعمتی هست. قدر نعمت بزرگی که دارید رو بدونید متاسفانه ما چیزی رو ازدست ندیم نمیدونیم چه نعمتیه کلا خاصیت بشر همینه. عموی شوهرم متخصص مغز و اعصابه. امروز صب زنگ زد گفت دیشب یکی از دوستانم که متخصص مغز و اعصابه کودکانه‌ای ایتالیا اومده و فقط چن روز اینجاست بعدش میره تهران برا یه سری کارها و بعد دوباره برمیگرده ایتالیا به شوهرم گفت مشکل دخترت رو گفتم. گفت بیارش، ببینه یه معاینه بکنه ماهم رفتیم. اونم دخترم رو دید یکم باهاش صحبت کرد هر چند دخترم اصلا گوش نمی‌داد. دیگه آب پاکی رو ریخت گفت بله اتیسم داره و باید تحت مراقبت باشه. اونجا دست و پام سست شد چون باور نکرده بودم قبلش، میگفتم فقط یه تاخیر مهارت سادس و خوب میشه به رده همسناش میرسه اما اون گفت تا آخر عمر نیاز به کلاسی داره و ممکنه در هر دوره از سنش یه مشکلی براش پیش بیاد. گفتم ممکنه بتونه دانشگاه بره ازدواج کنه گفت چیزی معلوم نیس آینده معلوم میکنه. آخه ینی چی. تو زندگیم انقد نا امید نبودم هميشه امیدوار بودم بخدا الانم باور نمیشه اینارو به دختر خشکل و ماه من میگن😭😭😭

۲۶ پاسخ

اینو بدون ک تو دنیا هیچی بالاتر و بیشتر از اراده خدواند نیست... تلاشت و رو بکن و ادامه بده... کوتاه نیا... کمکش کن.. مطمعن باش درست میشه... ما مادرها. انگار آفریده شدیم برای امتحان شدن. برای حرس خوردن....
منم روزهای سختی گذروندم... یادم نمیره روزی ک دکتر تو چشمام نگاه کرد و بدترین خبر عمرم و بهم داد....
فقط سرمو گرفتم بالا و گفتم خدایا تنهام نزار... کمک کن...

نمی‌خوام بهت امیدواری الکی بدم
نه تاسف الکی
فقط میگم به چند تا دکتر ببر که بهترین راه انتخاب کنی
پسر دوستم تا چهار سالگی میگفتن اوتیسم
چهار سال و نیم بود که تونست پوشک بگیره
همه چیزش عقب بود راه رفتن تکلم و خیلی موارد دیگه
اما اون کوش نکرد و مدام گفتار درمان میبرد و دکتر مختلف
الان کلاس اول ماشاالله باهوش کلاس
اجتماعی آروم دسته گل

دقیقا همه مادرا ساخته شدن برای غم و غصه و دعا شاید اینم یه جور امتحان خداست که بیشتر بهش نزدیک بشیم من بچه اولم و از دست دادم بخاطر مشکل قلبی دکتر گفت امکان اینکه بچه های دیگه مشکل داشته باشند هست امیررضا با هزارتا نذر به دنیا اومد پارسال متوجه شدم باردارم برای بار سوم سه تا سزارین دکتر بهم گفت بچه ات مشکل قلبی داره بنداز همون روز یه اقایی اومد بود ۵ تا بچه هاش و از دست داده بود منم هر کاری کردم نتونستم سقط کنم فقط دعا کردم فقط روز زایمان قبل عمل قش کردم ولی یه چیزی تو دلم میگفت سالمه فکر کن من ۷ ماه نتونستم بخوابم فقط کابوس میدیدم درسته بچه ناخواسته بود ولی دوسش داشتم تا اینکه نذر امام حسین و ام البنین کردم و امیرحسین ما به دنیا اومد توکلت به خدا باشه منم برات دعا میکنم اگه لایق باشم

پیش خدا کاری نداره ناامید نشو پسر دایی خودم دیر حرف افتاد اصلا نمیفهمید ما چی میگیم ما میگفتیم این بچه مشکل داره الان ماشالا مردی شده واسه خودش دانشگاه دولتی قبول شده

انشالله خدا برات معجزه کنه

عزیزم ناامید از درگاه خدا نباش
ان شاالله خدا کمکت میکنه قوی باش و اصلا ب بیماری فکر نکن
بگو دخترم سالمه مثل همه ی بچه های عادی ان شاالله خدا ب دلت نظر میکنه🤲🏻
وقتی تحمل داشته باشی خداوند بهترین راه ها رو نشونت میده عزیزم❤️
ب امید سلامتی همه ی عزیزان ان شاالله🤲🏻🤲🏻🤲🏻

حک چور بم گولم بخدای دلم پر پر بو یاربی خدا کمکیت کا انشالله به امیدی خدای وانابه چاک دبیته وه امیدت به خدای به یاربی به خاطری پیغمبری کچه بچکوله کت چاک دبیته وه قسی او دکتوری راست درناچه نزری گوری بو پکه تخدا ایشالله قبولیش دبه

قلبم گرفت از حرفت به خدا
یه دوستی داشتم چند ساله پیش باردار شد رفت سونو گفتن بچت عقب افتاده باید بندازیش توی یک روز بیستا ازش سونو گرفتن میگفت بچه من اگه سالمم باشه این سونو گرافی ها ناقصش کرد اومد خونه خودشم نمی‌دونست چیکار کنه آنقدر کار می‌کرد کل خونشو ریخت تو یک روز خونه تکونی کرد آنقدر حرص داشت آنقدر گریه کرد ... آخرش به خودش گفت من یه بچه سالم دارم این دومین بارداریش بود گفت پس این بچمم سالمه نمیندازمش تا آخره بارداریش دیگه دکتر نرفت ۸ ماهگی زایمان کرد کیسه آبش پاره شد یه بچه سالم دنیا آورد .. توام یه وقت از خدا ناراحت نشی قهر نکنی شاید امتحان الهیه بعدش بعد هر سختی یه خوشحالیه .. نمیگم ناراحت نباش گریه هاتو بکن هرکاری دوست داری فکر میکنی خالی میشی بکن آخرش بلند شو خودتو جمع کن زندگیتو با خوشحالی ادامه بده باید خیلی قوی باشی باید بتونی دهنه خیلی هارو ببندی مواظب خودت باش

انشاءالله توکل بخدا
که اوتیسم نیه
و چاک دبیت...براستی ناراحت بوم بو جنابت وبو کچه جوانکت بقوربان...توکلت فقط بخدا به

ناامید نشو عزیزم امروزه علم خیلی پیشرفت کرده نگران نباش مطمنم تو میتونی دخترتو خوب کنی فقط به اتیسم فک نکن فک کن از همسناش عقب با همون طرز فکر مثبت پیش برو خدام همراهت باشه

خداییش سخته..خدا کمکت کنه...شاید درجه اتیسم ضعیفه ..باز از سن پایین بفهمی و درمانو شروع کنی خیلی برای بچه بهتره ...بعضی اوتیسمها خیلی سخت و مشکل سازه...انشالله دخترشما اینطوری نیست و اینده خوبی داره..توکلت بخدا باشه عزیزم

من وقتی کوچیک بودم ۸ سالم بود دکتر جلو خودم منو جواب کرد گفت امیدی نیست دیگه ببرینش خونه مادرم خیلی کریه کرد بابام فقط به مادرم گفت مگه خدا جوابت کرده داری گریه میکنی امیدت به خدا باشه من دو ماه بعدش خوب شدم شما هم امیدت به خدا باشه

عزیزم درکت می کنم خواهر زاده منم اوتیسمه خواهر منم اولش مثل شما باور نمی کرد یعنی نمی‌خواست قبول کنه کل زندگیش رو تو شهر خودمون ول کرد به خاطر کلاسهای پسرش رفت تهران الان دیگه قبول کرده اوتیسم درمان نداره ولی با کلاسها و کاردرمانی و گفتار درمانی بهتر میشه ان شا اله که خدا واسه همه معجزه کنه به نظرم دست رو دست نزار سنین طلایی یادگیری سه تا شش سالگیه ببرش کلاسهای مخصوص کودکان اوتیسم

ناامیدمبه خوشکه جوانکم خدا گوریه انشالله که خدا. کمکت دکا خوت ناراحت مکه

پیش خدا کاری نداره ناامید نشو پسر دایی خودم دیر حرف افتاد اصلا نمیفهمید ما چی میگیم ما میگفتیم این بچه مشکل داره الان ماشالا مردی شده واسه خودش دانشگاه دولتی قبول شده

پیش خدا کاری نداره ناامید نشو پسر دایی خودم دیر حرف افتاد اصلا نمیفهمید ما چی میگیم ما میگفتیم این بچه مشکل داره الان ماشالا مردی شده واسه خودش دانشگاه دولتی قبول شده

نمی‌خوام بهت امیدواری الکی بدم
نه تاسف الکی
فقط میگم به چند تا دکتر ببر که بهترین راه انتخاب کنی
پسر دوستم تا چهار سالگی میگفتن اوتیسم
چهار سال و نیم بود که تونست پوشک بگیره
همه چیزش عقب بود راه رفتن تکلم و خیلی موارد دیگه
اما اون کوش نکرد و مدام گفتار درمان میبرد و دکتر مختلف
الان کلاس اول ماشاالله باهوش کلاس
اجتماعی آروم دسته گل

دختر منم تاخیر داره تو حرف و دستور پذیری ینی هر کسی که تاخیر داشته باشه اتیسمه 🥺🥺🥺

منم خیلی عذاب وجدان دارم دخترم رو خیلی اذیت کردم مخصوصا وقتی از پوشک گرفتمش 😔
برای هر چیزی بهونه می‌گرفت میزدم میگفتم عادت کرده😭
هر بار تو شلوارش پی پی میکرد تا جون داشت میزدمش😭😭😭
خلاصه خیلی مادر بدی بودم پسرم رو هم خیلی اذیت مردم با اون هم خیلی کارای بد کردم من یه مادر روانی بودم 😞
ولی یه سالی بود خوب شده بودم داشتم مادر خوب بودن رو یاد میگرفتم نمیدونستم قراره دخترم مریض بشه خداوند منو امتحان کرد
الان با خودم فکر میکنم میگم کجای زندگیم اشتباه کردم کجا دل یکی رو شکوندم کجا به کسی خندیدم ولی همه ی نا امیدی هام برمیگرده به بچه هام که مادر خوبی نبودم😓
من قید دوباره بچه دارشدن رو زدم میخوام برای همین دوتا مادری کنم و مادر خوبی باشم شوهرم بچه میخواد ولی من میگم دیگه تا ابد نه چون نمیخوام یکی دیگه رو بدبخت کنم الان فقط شفای دخترم رو از خدا میخوام😭😭😭😭😭

بمیرم برای دلت واقعا خواهر چقد سخته مادر بودن ان شالله که خدا به دلت نظر بندازه بازم امیدتو از دست نده خدا بزرگه

چقدر از خوندن حرفاتون ناراحت شدم
خدا به دل پاکتون نگاه کنه و معجزه ای رخ بده تا دوباره به اوج امیدواری برگردی
ولی ناامیدم نباش خیلی از بزرگان تاریخ اوتیسم بودن و اسمشون موندگار شده
راهشو پیدا کن جان دل

دخترت که سالمه گلم چه علایمی داره چطور متوجه شدی؟؟

ناامید نباش عزیزم تلاشت و بکن ان شالله خدا خودش کمکت کنه،خیلی سخته درکت میکنم

علائمش چیا هستن؟؟؟

یعنی چی اتیسم؟🥲

جاهای دیگه هم ببرید.

سوال های مرتبط

مامان نفسم مامان نفسم ۳ سالگی
یه مشورت می‌خوام
به همسایه داریم که دخترش میاد خونمون پیش دخترم هم ما هم اونا شهر غریبیم و کسی رو نداریم برای همین دخترش خیلی دوس داره بیاد خونمون و تقریبا هر روز میاد دختر منم خیلی دوس داره اون بیاد خونمون
بعد هروقت میاد که چیزی باب میلش نیست و یا چیزی میگه که دخترم دوس نداره و به حرفش گوش نمیده به دخترم میگه اگه اینجوری نکنی میرم خونمون ها
بعد تا کنار در میره وقتی دخترم میبینه رفته کنار در خواسته اونو قبول میکنه و اونم برمیگرده
خیلی بابت این موضوع ناراحتم چون هم دخترمو گریه میندازه هم میترسم تو بزرگسالی دخترم برای اینکه طرف مقابلش رو از دست نده به همه خواسته های طرف تن بده

چندین بار این موضوع پیش اومد چیزی نگفتم یه روز دیگه خیلی رفت رو اعصابم در رو براش باز کردم گفتی باشه اگه میخوای بری خونتون برو، برگشت گفت نه نمیرم، گفتم پس مدام نگو میرم میرم

هرچی هم به دحترم میگم اگه گفت میرم بهش بگو برو
میگم وقتی تو میترسی بره و به حرفش گوش میدی اون یاد میگیره با این میرم میرم گفتنش کاری کنه تو بهش گوش بدی، ولش کن اگه گفت میرم بگو برو، وقتی بگی برو میفهمه برات مهم نیست دیگه اذیتت نمیکنه
ولی بازم دخترم گوش نمیده بهم، شایدم متوجه حرفم نمیشه
به نظرتون چیکار کنم؟؟
مامان بنیامین مامان بنیامین ۳ سالگی
اونشب اومد جا پهن کنه من داشتم ظرف جمع میکرد دیدم دوتا تشک انداخته رو کولش داره میاره گفتم زهرا چرا صدا نکردی بیام کمکت گفت چرا مگه چیشده گفتم برات خوب نیست گفت چمه گفتم باردای اینو که گفتم شکه شد من اونجادهم شکم بیشتر شد که باردار نیست اما بازم صبر کردم توی این مدت هروقت میگفتم سونو دادی میگفت رفتم بسته بود رفتم متصدی نبود رفتم گفت باباش فوت مرده نیست من میگفتم مگه میشه اخه اما دیگه میدونستم یه خبزی هست این وسطا گفت فشار گرفتم فشارم بالاس گفتم قرص بهت داد گفت نه، ما هم این وسط براش کلی سیمونی خریدیم چون میدونستیم باباش اینا نمیتونن بخرن من کلی لباس و حوله و پتو ماشین و اینا و یه ست کالسکه و رخت خواب براش خریدم بابام هم گفت براش کمد میخره مامانمم لباساشو خرید،اما از دیدنشون خوشحال نمیشد من ک باردار بودم یکی برام یه چیز ساده میخرید کلی ذوق میکردم،هروقت بهش میگفتم چند هفتته میگفت 3ماهمه یه بار گفتم چطور تو اصلا سن بارداریت بالا نمیره