#تجربه زایمان
پارت دوم:از اول بارداری بخوام بهتون بگم خداروشکر من بارداری خوب و بی استرسی داشتم یعنی نه ویار دشتم نه حالت تهوع و....
تحرکمم تو دوران بارداری واقعا زیاد بود و تا روزای آخر کارامو خودم انجام می‌دادم چون کلا آدم اکتیوی هستم استراحت بیش از حد برام سخت بود، کلا همیشه سعی کردم تو دوران بارداری زیاد به خودم سخت نگیرم نه از نظر رژیم غذایی نه فعالیت و اینا یعنی همه چی تا روزای اخر میخوردم و پرهیز غذایی نداشتم و وزن بچه هم همیشه تو محدوده خوب و رو به بالا بود و با وزن خوبی به دنیا اومد
من به شدت آدم ترسویی بودم یعنی خیلی زیاد از زایمان و اتاق عمل و امپول و....میترسیدم یعنی ی جورایی فکر میکردم کسی ترسوتر از من نیست جوری بود ک همه اطرافیانم استرس زایمان منو داشتن،من حتی از آزمایش خونم میترسیدم و چند بار تو دوران بارداری وقتی رفتم آزمایش خون بدم حالم بد شد بخوام کلی بگم تو کل دوران زندگیم دوسه بار سرم زدم از بس که میترسیدم خلاصه این بزرگترین ترس من تو دوران بارداری بود همش فکر میکردم انقدر حالم بد میشه ک زنده بیرون نمیام واسه همین همیشه واسه شوهرم وصیت میکردم😉

۲ پاسخ

وای من تا میخوام
وصیت کنم شوهرم خندش میگیره😂😂😂

خداروشکر برات خوب بوده سزارین بودی یا طبیعی

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۶ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️