۱۴ پاسخ

من نمی‌دونم این ملت کار و بار ندارن فقط باید سرک بکشن تو زندگی بقیه که تمیزه یا کثیفه آخه به شماها چه دلم میخواد اصلا جای زندگی کنم به کی چه ؟
واقعا چقدر ملت بی فرهنگ و شعورن حالا من نمیگم حتما کثیف باشی ولی اینکه دخالت هم کنن خوب نیست بالاخره آدم بچه کوچیک داره زندگی داره خسته میشه حوصله نداره دوست نداره امروز کاری انجام بده یا میبینه وقتی یه چیزی تمیزه نیازی به شستن ندارد که نمیشوره سرک کشیدن بقیه رو این وسط واقعا نمی‌فهمم که چه نفعی میبرن از این کار

بزار بشوره خودش خسته میشه

وقتی شروع میکنه شستن توام چندتا چیز دیگه اضافه کن بگو من وقت نمیکنم اینا رو هم بشور مرسی حتی اگه تمیزه
من چند دفعه قالیچه و پتو انداختم تو حیاط به مادرشوهرم گفتم بشور یا میومد خونه مون الکی تی برمیداشت میکشید من قشنگ پامو میذاشتم بالا که زیر پام هم بکشه هیچوقت هم ازش تشکر نکردم ، حتی به شوهرم گفته بود زنت تشکر هم نمیکنه اونم گفته بود خب نکن

دقیقا مثل مادر شوهرم ولی من اگه بگم نکن نمیکنه ولی ایرادش و با زبون خوبی میگه ولی من ناراحت میشم یا از لباس بچه گیر میده یا یه جوری نگاه به خونه میکنه که قشنگ متوجه میشه آدم داره همه چیزو زیرو رو میکنه میخاد بگه من بلدم من تمیزم من فلانم بزار بگه منم زدم تو بیخیالی بزار بشوره بزار زحمت بکشه تو برو پاتو بزار رو پا تا بفهمه لازم بود بزار ظرفا و لباساتو بشوره اون خسته میشه نه تو

اصلا نباید بزاری اینکارو بکنه
بنظرم در اینمورد باید همسرتون جدی برخورد کنن
چون واقعا کارشون زشته

بگو من کثیفم نیا اینجا دیگ

بده ب.ی.ش.عو.رهمه روبشوره بهتر

هر چی میگه بگو آره شما درست میگید واینا.اینجور مغز خودت راحته

عزيزدلم مادرشوهرته و زحمته پسرشو كشيده سخت نگير سني ازش گذشته بعدن پشيمون ميشي

اگر همسرت براش مهم این نیست
که ولش کن
شوهر من که تو بحث میگه توقع داری مادر من بیاد جلوت غذا بزاره
در حالی که همه کار میکنم ظرف شستن غذا درست کردن سفره پهن کردن
واقعا بعضی مواقع خسته میشم
تازه هنوز قدردان نیستن

حوصله داری بزار اینقدر تمیز کنه که از خستگی وا بده بی خیال

شوهرت چیزی بهش نمیگه؟

همینطور که داره چیزا رو جمع میکنه محکم بزن در کونش که قش که فضول خانم😅😅

بگو حالا که میخوای بشوری بیا تمام فرش ها و قالی ها و پتو هارو بشور . حتی اگر تمیزن بنداز حیاط بگو اگر راست میگی بیا اینارو هم بشور

سوال های مرتبط

مامان ارس مامان ارس ۳ سالگی
حال روحیم داغونه... نمیدونم بخاطر اینه که دارم پریود میشم یا چیز دیگه... یه سری فکر مثل قطار میاد و میره تو سرم... تک فرزندم همیشه تو زندگیم تنها بودم. پدر فوت شده فقط یه مامان دارم که همه دنیامه سنش دیگه رفته بالا پا درد داره ارتورز داره هر روز یه بیماری جدید فقط هم منو داره که بهش برسم... همش فکر اینکه نکنه یه روز ناتوان بشه تو معزمه....از اینکه همه ی زندگیشو برای من گذاشته من کوچکترین کاری براش نکردم دیوونم میکنه... از طرفی بارها موقعیت مهاجرت برام پیش اومده هربار بخاطر مامانم رد کردم چون نمیتونم تنهاش بزارم... اگه خواهر یا برادر داشتم اینقدر تنهایی اذیتم نمی‌کرد... خیلی وقتها به این فکر میکنم بچه ی سوم بیارم که بچه هام مثل من تنها نباشن ولی موقعیتش اصلا ندارم اون موقع کی به بچه هام برسه کی به مامانم برسه... دخترم خیلی باهوشه کلاس چهارمه یه مدرسه عالی درس میخونه الان یکی رو میخواد پا به پاش کمکش کنه واقعا نمیرسم کارهای پسرم مامانم ... 👇👇👇👇